نامش محمد فرزند سیرین بصری است، در تعبیر خواب قدرت فوقالعادهای داشت، سرچشمهی تعبیرش ذوق سالم و فکر نافذ او بود.در تطبیق خواب با حقایق انسان عجیبی بود، برای تعبیر خواب از لطایف قرآن و روایات استفاده میکرد.
او یکی از محدثان و فقیهان تابعی بصری که چند سده پس از مرگش به عنوان خوابگزاری چیرهدست نامور گردید.
بررسی گذرا در روایات و آراء ابن سیرین در صحاح ششگانه بیانگر این واقعیت است که نویسندگان صحاح به ابن سیرین به عنوان فقیهی برجسته مینگریستند و رفتار و گفتارش را حجّت میدانستند. در این کتابها بیش از آنکه از او حدیثی روایت شده باشد، شاهد فتواهایش در بابهای گوناگون فقه هستیم. ابن سیرین برای احادیث اهمیت بسیار قائل بود و میگفت که این حدیثها دین است، بنگرید که دین خود را از چه کسی میگیرید.
اولاً ؛ اصل خواب و تعبیر آن مورد قبول همه است و واقعیت دارد .
ثانیاً؛ علم تعبیر خواب از هزاران سال پیش تا به امروز، همواره مورد توجه پیامبران و امامان و دانشمندان و عموم مردم بوده است. خدای تعالی این علم را به حضرت یوسف(علیهالسلام) و بعضی از پیامبران داده است و قرآن شریف نیز بدان اشاره نموده است.
علم تعبیر خواب روشمند و بر اساس قاعده است. بحث تعبیر خواب بحث کارشناسی و بحث تخصص است که با قواعد خاص خودش انجام میگیرد و همانند علم تفسیر قرآن و دیگر علوم، باید روشمندانه انجام گیرد و قواعد خاص خودش را دارد.
آن چه در علم تعبیر خواب مهم است آن است که فرد از احاطه کافی برخوردار باشد و بر اساس قواعد خاص خود خوابها را تعبیر و تفسیر بکند و روشنمندانه کار کارشناسی خود را دنبال کند. چنین کاری از ناحیه هر کس صورت گیرد ارزشمند است چه مطابق با واقع، واقع شود و چه به خطاء رود.
اگر هم کارشناس در کار خود خطاءکند، مرتکب گناه نشده و عذاب نمیبیند. چون کارش را روشنمندانه و بر اساس قواعد دنبال کرده است.
با استفاده از مقدمات فوق پیرامون کتاب تعبیر خواب ابن سیرین میتوان گفت:
تعبیر خواب ابن سیرین کار کارشناسی است کما این که دیگران هم تعبیر خواب نمودهاند و تعبیر خواب میکنند و هنوز هم هستند کسانی که تعبیر خواب میکنند، هر چند ممکن است به خطاء تعبیر خواب نمایند و تعبیر خوابشان مطابق با واقع نباشد. تخصص و کارشناسی به معنای عصمت و مصونیت از اشتباه و خطاء نیست. در کارشناسی روشمندی و احاطه بر قواعد مهم است.
پس به هر تقریر علم تعبیر خواب، فنی است که ابن سیرین به طور نسبی از آن برخوردار بوده است و چون کار او از کارشناسی خاص خودش برخوردار است، به طور نسبی از ارزش خاصی هم برخوردار است. و این معنای معصوم بودن و مصون از اشتباه نیست. ممکن است تعبیر خواب او با واقع مطابقت نکند.
در متونی دیده میشود که بیان شده شبهایی از ماه خواب باطل ، شبهایی خواب کاملاً درسته، شبهایی درست است اما با تأخیر به وقوع میپیوندند. بعضی شبها تعبیر برعکس دارد ....مگه روزها و شبهای خدا باهم فرق دارند؟
همچنین نوشته است در بعضی از ساعتهای شب خواب باطل و بعضی ساعات خواب تعبیر دارد مثلاً اول شب باشه باطله ، نزدیک اذان خواب صحیح است ، بعد از اذان نباید به خواب اعتنایی کرد ؟اما چرا؟
عناصری مانند زمان خواب ، مکان خوابیدن ، حالت خوابیدن و ... بر خوابهایی که انسان میبیند تأثیر میگذارند.همان گونه که این عوامل و حالات بر استجابت دعا تأثیر دارند.
نکتهی مهم دیگر اینکه تعبیر خواب ، علم مخصوصی دارد. در این علم بیان شده که زمان خواب دیدن مثل سر شب یا وسط شب یا آخر شب یا بعد از نماز صبح غالباً در تعبیر خواب تأثیر دارد. معمولاً خوابهای صادقه نیمههای شب میباشد و معمولاً خوابهای بعد از نماز صبح قابل تعبیر نیست، حتی فصلهای سال هم در تعبیر خواب تأثیر دارد؛ مثلاً فردی در پاییز ببیند که درختان او میوه کرده است، این دلالت بر ضرر وی دارد و اگر هنگام بهار ببیند دلالت بر منفعت او دارد.
چرا زمان خواب دیدن در تعبیر خواب مهم است ؟
عناصری مانند زمان خواب ، مکان خوابیدن ، حالت خوابیدن و ... بر خوابهایی که انسان میبیند تأثیر میگذارند.همان گونه که این عوامل و حالات بر استجابت دعا تأثیر دارند
به عنوان نمونه : خواب صادقه، در ثلث آخر شب دیده میشود، که آن وقت نزول ملائکه است.(علامه محمد باقر مجلسی، حلیة المتقین (قم، انتشارات هجرت، 1373) ص 246. )
منظور این است که بیشتر خوابهای صادقه در این زمانها دیده میشود نه این که فقط در این زمانها است که رویا صادقه میشود.
حتی شخصی که خواب میبیند فرق دارد مثلاً اگر کاسب خواب ببیند کاسه شیر مینوشد دلالت بر کسب مال دارد؛ ولی اگر دانشجو و طالب علم چنین خوابی ببیند، دلالت به تحصیل علم دارد و... .
ابن سیرین میگوید: در بازار به شغل بزازی اشتغال داشتم، زنی زیبا برای خرید به مغازهام آمد، در حالی که نمیدانستم به خاطر جوانی و زیباییم عاشق من است، مقداری پارچه از من خرید و در میان بغچه پیچید، ناگهان گفت: ای مرد بزاز! فراموش کردهام پول همراه خود بیاورم، این بغچه را به کمک من تا منزل من بیاور و آنجا پولش را دریافت کن! من به ناچار تا کنار خانهی او رفتم، مرا به دهلیز خانه خواست، چون قدم در آنجا گذاشتم در را بست و پوشش از جمال خود برگرفت و اظهار کرد: مدتی است شیفتهی جمال توأم و راه رسیدن به وصالت را در این طریق دیدم، اکنون در این خانه تویی و من، باید کام مرا برآوری، ورنه کارت را به رسوایی میکشم.
به او گفتم: از خدا بترس، دامن به زنا آلوده مکن، زنا از گناهان کبیره و موجب ورود به آتش جهنم است. نصیحتم فایده نکرد، موعظهام اثر نبخشید، از او خواستم از رفتن من به دستشویی مانع نشود، به خیال اینکه قضای حاجت دارم مرا آزاد گذاشت. به دستشویی رفتم، برای حفظ ایمان و آخرت و کرامت انسانیام سراپای خود را به نجاست آلوده کردم، چون با آن وضع از آن محل بیرون آمدم، درب منزل را گشود و مرا بیرون کرد، خود را به آب رساندم، بدن و لباسم را شستم، در عوض اینکه به خاطر دینم خود را ساعتی به بوی بد آلودم، خداوند بویم را همچون بوی عطر قرار داد و دانش تعبیر خواب را به من مرحمت فرمود !
فرآوری : زهرا اجلال
گروه دین تبیان
شیخ رجبعلی خیاط به همراه شیخ حسن تزودی در امامزاده صالح تهران نشسته بودند که جناب شیخ می گوید :
« یالَیتَنی کُنتُ مَعَکَ فَاَفوُزُ مَعَکَ فَوزاً عَظیما» ؛
حسین جان !
ای کاش روز عاشورا در کربلا بودم و در رکاب شما به شهادت میرسیدم.
وقتی اینگونه آرزو می کند، می بینند هوا ابری شد و یک تکه ابر بالای سر آنها قرارگرفت و شروع کرد به باریدن تگرگ. شیخ رجبعلی خیاط فرار می کند و به امامزاده پناه می برد. وقتی بارش تگرگ تمام می شود، شیخ از امامزاده بیرون می آید و برایش مکاشفه زیبایی رخ میدهد.
او امام حسین علیه السلام را زیارت می کند و حضرت به او می فرمایند:
شیخ رجبعلی !
روز عاشورا مثل این تگرگ تیر به جانب من و یارانم می بارید؛ ولی هیچ کدام جا خالی نکردند
و در برابر تیرها مقاوم و راست قامت ایستادند، دیدی که چگونه از دست این تگرگ ها فرار کردی.
مگر می شود هر کس ادعای عشق والا را داشته باشد؟
کتاب طوبای کربلا...صفحه 141
آیت الله العظمی بهجت (ره)
شیخ رجبعلی خیاط به همراه شیخ حسن تزودی در امامزاده صالح تهران نشسته بودند که جناب شیخ می گوید :
« یالَیتَنی کُنتُ مَعَکَ فَاَفوُزُ مَعَکَ فَوزاً عَظیما» ؛
حسین جان !
ای کاش روز عاشورا در کربلا بودم و در رکاب شما به شهادت میرسیدم.
وقتی اینگونه آرزو می کند، می بینند هوا ابری شد و یک تکه ابر بالای سر آنها قرارگرفت و شروع کرد به باریدن تگرگ. شیخ رجبعلی خیاط فرار می کند و به امامزاده پناه می برد. وقتی بارش تگرگ تمام می شود، شیخ از امامزاده بیرون می آید و برایش مکاشفه زیبایی رخ میدهد.
او امام حسین علیه السلام را زیارت می کند و حضرت به او می فرمایند:
شیخ رجبعلی !
روز عاشورا مثل این تگرگ تیر به جانب من و یارانم می بارید؛ ولی هیچ کدام جا خالی نکردند
و در برابر تیرها مقاوم و راست قامت ایستادند، دیدی که چگونه از دست این تگرگ ها فرار کردی.
مگر می شود هر کس ادعای عشق والا را داشته باشد؟
کتاب طوبای کربلا...صفحه 141
آیت الله العظمی بهجت (ره)
کسانی که با حاجقاسم سلیمانی کار کردهاند و از نزدیک او را میشناسند، شهادت میدهند که ایشان پاسداری است با تمام آن ویژگیهایی که برای یک پاسدار، موردنظر حضرت امام خمینی(ره) و مقام معظم رهبری است. باخدا بودن، تقوا پیشه کردن، اخلاص، خودسازی، راز و نیاز با خدا، معرفت دینی و بصیرت سیاسی، عقلانیت و تدبیر، استقامت در راه خدا، خستگیناپذیری، سختکوشی، پرهیز از دنیاطلبی، تلاش برای جلب رضایت الهی، انضباط انقلابی، رعایت حقوق مردم، توجه به خانواده، مجموعهای از ویژگیهای مورد نظر مقام معظم رهبری برای یک پاسدار است و این ویژگیها در این مرد خدا در حد اعلی دیده میشود. حاج قاسم با این ویژگیها همان پاسداری است که حضرت امام(ره) در موردش فرمودند: «ای کاش من هم یک پاسدار بودم.» آری حاج قاسم با این ویژگیهایش، پشت دشمنان را به لرزه درآورده، آمریکاییها و صهیونیستها را در پیشبرد مقاصدشان در منطقه ناکام ساخته و تنها نامش روحیهبخش برای تکتک مجاهدان در محور مقاومت است. اما همین حاجقاسم، خود را سرباز ولایت میداند و به رهبر عزیزش عشق میورزد. او برای شهادت لحظهشماری میکند و از دیگران خواسته تا برای شهید شدنش دعا کنند. آری این مرد خدایی، بهعنوان یک پاسدار تربیتشده در مکتب ولایت، الگوی شایستهای برای همه آزادیخواهان جهان و بهویژه برای پاسداران جهان است. آری در یک کلام، حاج قاسم مرد خداست و خدا با اوست که فرمودند: «من کان لله کان الله له»
دل نوشته یکی از نزدیکان سردار
👏👏👏👏👏
از زلزله و عشق خبر کس ندهد
آن لحظه خبر شوی که ویران شده ای ...
" محمدرضا شفیعی کدکنی "
"آینده" مکانی نیست که به آنجا می رویم، جاییست که آن را به وجود می آوریم. راه هایی که به "آینده" ختم میشوند یافتنی نیستند، بلکه ساختنی اند و ساختن آن؛ هم سازنده را، و هم مقصد را دگرگون میکند.
(نوشته سردر دانشگاه آکسفورد)!
و اما نوشته ی سردر دانشگاه شریف:
"خواهرم حجابت را و برادرم نگاهت را حفظ کن." !!!
من هیچوقت شکست نخورده ام،
فقط هزاران راه را رفته ام که به کارم نیامده اند.
توماس ادیسون
به کمال عجز گفتم که به لب رسید جانم
به غرور و ناز گفتی که مگر هنوزهستی؟
مشکل دنیا صرفه جویی ست !
هر کس کاری را میجوید که برایش صرف داشته باشد .
همسر کیست ؟
همسر کسی است که در همه مشکلات زندگی کنار تو خواهد بود…
مشکلاتی که اگر او نبود هرگز پیش نمی آمد…!
ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽ ﯾﺎ ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﯽ؟
"ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽ" ﯾﻌﻨﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻤﺖ؛
ﭼﻮﻥ ﻣﻔﯿﺪﯼ
"ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﯽ" ﯾﻌﻨﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻤﺖ؛
ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﻣﻔﯿﺪ ﻧﺒﺎﺷﯽ
ﻣﻦ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﮐﺎﺭ ﮔﺮﺍﻥﻗﯿﻤﺖ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﻠﺴﺎﺕ ﻣﻬﻢ، ﻭﺍﺑﺴﺘﻪﺍﻡ، ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺟﻌﺒﻪﯼ ﺁﺑﺮﻧﮓ ﺑﯽﺧﺎﺻﯿﺘﯽ ﮐﻪ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﮐﻮﺩﮐﯿﻢ ﺍﺳﺖ ﺩﻟﺒﺴﺘﻪ...
ﻣﻦ ﺑﻪ ﻣﯿﺰی ﮐﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﭘﺸﺖ ﺁﻥ ﻣﯽﻧﺸﯿﻨﻢ ﻭﺍﺑﺴﺘﻪﺍﻡ، ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺁﻥ ﮔﻠﺪﺍﻥ ﮐﻮﭼﮏ ﮐﺎﮐﺘﻮﺳﯽ ﮐﻪ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪﺍﻡ، ﺩﻟﺒﺴﺘﻪ...
ﻣﻦ ﺑﻪ ﮐﺘﺎﺑﻬﺎﯼ ﻣﺪﯾﺮﯾﺘﯽ ﮐﺘﺎﺑﺨﺎﻧﻪﺍﻡ ﻭﺍﺑﺴﺘﻪﺍﻡ،ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﮐﺘﺎﺏﻫﺎﯼ شاملوی ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰﻡ ﺩﻟﺒﺴﺘﻪ...
ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽﻫﺎ ﺭﺍ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻭ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻭ ﻭﺍﻟﺪﯾﻦ ﻣﯽﺁﻣﻮﺯﻧﺪ ﻭ ﭘﺮﻭﺭﺵ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ، ﺍﻣﺎ ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﯽﻫﺎ ﺍﻧﻌﮑﺎﺱ "ﺧﻮﺩ ﻭﺍقعی من" ﻫﺴﺘﻨﺪ...
به کسی که دوستش داری ""دلبسته"" باش نه وابسته!!!
هرگز، منتظر" فرداى خیالى" نباش.
سهمت را از" شادى زندگى"، همین امروز بگیر.
فراموش نکن "مقصد"، همیشه جایى در "انتهاى مسیر" نیست!
"مقصد" لذت بردن از قدمهاییست، که برمى داریم!
امیرالمومنین علی ( علیه السلام ) بالای بام خانه خرما تناول می کرد و در آن زمان حضرت در سنین جوانی بود ، سلمان ( رضوان الله علیه ) در حیاط آن خانه لباس خود را می دوخت ، حضرت دانه خرمائی به طرف او رها کرد .
سلمان گفت : ای علی (علیه السلام ) با من شوخی میکنی در حالی که من پیرمرد و شما جوان و کم سن و سال هستید ؟
علی ( علیه السلام ) فرمودند : ای سلمان ، مرا از نظر سن و سال کوچک و خودت را خیلی بزرگ خیال کرده ای ؟ قصه دشت ارژن را فراموش کرده ای ؟ چه کسی تو را در آن بیابان که گرفتار شیر درنده شده بودی نجاتت داد ؟
سلمان با شنیدن این کلمات از امیرالمومنین ( علیه السلام ) به وحشت افتاد و عرض کرد : از کیفیت آن جریان برایم بگوئید .
علی ( علیه السلام ) فرمودند :
تو وسط آب ایستاده بودی و از شیری که در آنجا بود می ترسیدی ، دست ها را به دعا بلند کردی و از خداوند متعال نجات خود را طلبیدی ، خداوند هم دعایت را اجابت و مرا به فریاد تو رساند . من هم آن اسب سواری هستم که زره او بر روی شانه اش و شمشیرش به دستش بود و ضربه ای بر آن شیر وارد کردم که او را دو نیم کرد و تو خلاص شدی .
سلمان عرض کرد : نشانه دیگری در آنجا بود برایم بیان فرمائید .
حضرت دست به آستین برد و یک شاخه گل تازه بیرون آورد و فرمود : این همان هدیه تو است به آن اسب سوار ! سلمان با دیدن آن گل بیشتر دچار حیرت و سرگردانی شد با عجله خدمت رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) شرفیاب شد و عرض کرد ای رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) من اوصاف شما را در انجیل خواندم و محبت شما در دلم جای گرفت ، همه ادیان غیر از دین شما را رها کردم و آن را از پدرم مخفی نمودم تا سرانجام متوجه شد و نقشه کشتن مرا کشید ولی دلسوزی او نسبت به مادرم مانع می شد و دائما چاره ای در قتل من می اندیشید و مرا به کارهای سخت و دشوار وادار می کرد ، تا اینکه فرار کردم ، به محلی به نام دشت ارژن رسیدم در آنجا ساعاتی استراحت کردم احتیاج به آب پیدا کردم لباس های خود را بیرون آوردم و داخل رود خانه ای که در همان نزدیکی بود رفتم . ناگهان شیری آمد و روی لباس های من ایستاد . وقتی او را دیدم به وحشت افتادم و از خداوند متعال نجات خود را درخواست نمودم که ناگاه اسب سواری پدیدار شد و با یک ضربه شیر را به دو نیم کرد .
من از آب بیرون آمدم لباس به تن کردم و خودم را بر رکاب اسبش انداختم و آن را بوسیدم و چون فصل بهار بود صحرا و اطراف رودخانه پر از گل و سنبل بود شاخه گلی گرفتم و به او هدیه کردم و تشکر نمودم .چون گلها را گرفت از چشمان من ناپدید گشت و اثری از او ندیدم ، از این جریان بیش از صد سال می گذرد و من این قصه را برای احدی نگفته ام امروز علی ( علیه السلام ) تمام آن قضیه را بیان فرمود و همان شاخه گل را به من نشان داد ؟
رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمودند :
ای سلمان ، هنگامی که مرا به آسمان بردند تا جائیکه جبرائیل توقف نمود و من تا کنار عرش الهی بالا رفتم در حالی که پروردگارم بدون واسطه با من سخن گفت ...
وقتی سفر معراج تمام شد و من به زمین برگشتم علی ( علیه السلام ) بر من وارد شد و پس از عرض سلام و تبریک به خاطر الطاف و عنایاتی که خداوند متعال در این سیر ملکوتی به من نموده از تمام گفتگوهای من با پروردگارم خبر داد .
بدان ای سلمان ، هر کدام از انبیاء و اولیاء از زمان حضرت آدم ( علیه السلام ) تا کنون که گرفتار شده است علی ( علیه السلام ) او را از گرفتاری نجات داده است .
نفس الرحمان صفحه ۲۷ ، محدث نوری
القطره جلد ۱ ، آیت الله علامه سیداحمد مستنبط ، صفحه ۲۸۲
چارلی چاپلین میگه:
آدم خوبی باش
ولی!
وقتت رو
برای اثباتش به دیگران
تلف نکن .... !
همیشه آنچه که درباره " من " میدانی باور کن ,
نه آنچه که پشت سر "من" شنیده ای
" من " همانم که دیده ای نه آنکه شنیده ای.......!
ﺭﻭﺯ ﭼﻬﺎﺭﺷﻨﺒﻪ ﺩﮐﺘﺮ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺳﺮ ﮐﻼﺱ ﺑﻪ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻧﺶ ﮔﻔﺖ :
ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﻣﯿﮕﯿﺮﻡ ﺑﺼﻮﺭﺕ ﺷﻔﺎﻫﯽ!
ﻫﻤﺎﻥ لحظه ﺩﮐﺘﺮ ﮔﻔﺖ :
ﺍﺻﻼ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﻣﯿﮕﯿﺮﻡ ﻭ ﺍﻭﻥ ﻫﻢ ﮐﺘﺒﯽ!
ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﻫﻤﻪ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺩﮐﺘﺮ ﮔﻔﺖ :
همینی ﮐﻪ ﻫﺴﺖ!
ﻫﺮ ﮐﺲ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺩ ﺑﯿﺎﺩ ﺟﻠﻮ ﺩﺭ ﮐﻼﺱ ﺑﺎﯾﺴﺘﻪ!
ﺍﺯ 50 ﻧﻔﺮ فقط 3 ﻧﻔﺮ ﺭﻓﺘﻦ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﺭ ﻭ ﺩﮐﺘﺮ ﺍﺯ ﺑﻘﯿﻪ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﮔﺮﻓﺖ!!!
ﺑﻌﺪﺵ ﺑﻪ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺭﻭ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ:
ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺷﻤﺎ 10 ﻧﻤﺮﻩ ﮐﻢ ﻣﯿﮑﻨﻢ!
ﻫﻤﻪ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ولی ﺩﮐﺘﺮ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﻧﻤﺮﻩ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﺍﯾﻦ 3 ﻧﻔﺮ ﻫﻢ 20 ﺭﺩ ﻣﯿﮑﻨﻢ!
ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﻫﺎ ﺑﺎ ﺷﺪﺕ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ...
ﺩﮐﺘﺮ ﮔﻔﺖ : ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺷﻤﺎ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺯﯾﺮ ﺑﺎﺭ ﻇﻠﻢ ﺭﻓﺘﯿﺪ ...
"ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺩﺭﺱ ﻇﻠﻢ ﺳﺘﯿﺰﯼ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ "...
* ﺩﺭﻭﺩ ﺑﺮ ﺭﻭﺍﻧﺶ*
من از این دنیا فقط اینو دریافتم که...
.
.
.
اونی که بیشتر می گفت "نمیدونم"، بیشتر میدونست!
.
اونی که "قویتر" بود، کمتر زور میگفت!
.
اونی که راحت تر میگفت "اشتباه کردم"، اعتماد به نفسش بالاتر بود!
.
اونی صداش آرومتر بود، حرفاش با نفوذتر بود!
.
اونی که خودشو واقعا دوست داشت، بقیه رو واقعی تر دوست داشت!
.
اونی که بیشتر "طنز" میگفت، به زندگی جدی تر نگاه میکرد!
.
🍃🍃🍃🌸
استاد فاطمی نیا :
نکته مهمی که باید در دعا و توسل به معصومین به آن توجه نمود اینست که "هیچ دعا کننده ای دست خالی برنمی گردد"، یا عین همان چیزی که خواسته به وی داده می شود یا اگر به صلاحش نبود چیز دیگری چه بسا بهتر از آن مانند طول عمر، عافیت، دفع بلا، عاقبت به خیری و امثال اینها به او داده می شود، یا برای برزخ و قیامتش و یا برای رفع درجاتش در آن عالم، ذخیره می گردد.
بدترین سخن این است که شخص بگوید: دعا کردم و نشد! زیارت رفتم و نشد! این نشد ها خیلی خطرناک است. این ناامیدی ها و این نحوه برخورد با دعا و توسل بسیار ضرر دارد، هیچ چیز برای شیطان شیرین تر از این نشد ها نیست!
🍃🍃🍃🌸
حجت الاسلام قرائتی:
یک کارت عروسی از یک دختر خانمی دستم آمد از بس جذب این کارت شدم کارتش را با خودم آوردم قم.
جریان کارت دعوت:
یکی از افراد محترم تبریز دخترش را عروس میکند بعد در کارت عروسیش مینویسد که:
بسمه تعالی
دوشیزه فلانی و آقای فلانی به ازدواج هم در آمدند.
بنا داشتیم جشن با شکوهی بگیریم شما را هم دعوت کنیم اما تصمیم گرفتیم بودجه جشن را بدهیم به یک خواهر و برادر و آنها هم ازدواج کنند.
بنابراین جشنی نداریم کارت را فرستادیم که بدانید ما عروس شدیم.
این کارت کارت اطلاع بود که بدانید که ازدواج شد گرچه از دیدارتان محرومم ولی امیداورام این عمل اسلامی را بپذیرید و بپسندید.
التماس تفکر
اگر یک سال تشریفات ازدواج در ایران کم بشود،هیچ دختر و پسری بی زن و بی شوهر نمی مانند و اگر یک سال پولهایی که در ساختمانها خرج دکور سازی می شود کم بشود،بی خانه ای در ایران نمی ماند