رﻭﺯی یک ﻣﺮﺩ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ پسر کﻮﭼکﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻩ ﺑﺮﺩ
ﺗﺎ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﻫﺪ ﻣﺮﺩمی کﻪ ﺩﺭ آنجا ﺯﻧﺪگی میکﻨﻨﺪ ﭼﻘﺪﺭ ﻓﻘیﺮ ﻫﺴﺘﻨﺪ.
آﻥ ﺩﻭ یک ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ
ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺤﻘﺮ یک ﺭﻭﺳﺘﺎیی ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺑﻮﺩﻧﺪ،
ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﻭ ﺩﺭ پایان ﺳﻔﺮ ﻣﺮﺩ ﺍﺯ پسرش
پرسید: ﻧﻈﺮﺕ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻣﺴﺎﻓﺮﺗﻤﺎﻥ ﭼﻪ ﺑﻮﺩ؟
پسر پاسخ ﺩﺍﺩ: ﻋﺎلی ﺑﻮﺩ پدر!
پدر پرسید: آیﺎ ﺑﻪ ﺯﻧﺪگی آﻧﻬﺎ ﺗﻮﺟﻪ کﺮﺩی؟
پسر پاسخ ﺩﺍﺩ: ﺑﻠﻪ پدر!
پدر پرﺳیﺪ: ﭼﻪ ﭼیﺰی ﺍﺯ ﺍیﻦ ﺳﻔﺮ یﺎﺩ ﮔﺮفتی؟
پسر کمى ﻓکﺮ کﺮﺩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺑﻪ آﺭﺍمی ﮔﻔﺖ: ﻓﻬﻤیﺪم
ﻣﺎ ﺩﺭ ﺣیﺎﻃﻤﺎﻥ یک ﻓﻮﺍﺭﻩ ﺩﺍﺭیﻢ ﻭ آﻧﻬﺎ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪﺍى ﺩﺍﺭﻧﺪ کﻪ ﻧﻬﺎیﺖ ﻧﺪﺍﺭﺩ،
ﻣﺎ ﺩﺭ ﺣیﺎﻃﻤﺎﻥ ﻓﺎﻧﻮﺱهای ﺗﺰئینی ﺩﺍﺭیﻢ ﻭ آﻧﻬﺎ ﺳﺘﺎﺭﮔﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻧﺪ،
ﺣیﺎﻁ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺩیﻮﺍﺭﻫﺎیﺶ ﻣﺤﺪﻭﺩ میﺷﻮﺩ ﺍﻣﺎ ﺑﺎﻍ آﻧﻬﺎ بیﺍﻧﺘﻬﺎﺳﺖ!
ﺑﺎ ﺷﻨیﺪﻥ ﺣﺮﻓﻬﺎى پسر ﺯﺑﺎﻥ ﻣﺮﺩ ﺑﻨﺪ آﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ.
ﺑﻌﺪ پسر ﺑﭽﻪ ﺍﺿﺎﻓﻪ کﺮﺩ: ﻣﺘﺸکﺮم پدر ﺗﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ
ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍدى کﻪ ﻣﺎ ﭼﻘﺪﺭ ﻓﻘیﺮ ﻫﺴﺘیﻢ!
ﺍﻧﺪﺭﻭﻣﺘیﻮﺱ :
یکی ﺯیﺒﺎیی ﻣﻨﻈﺮﻩ ﺭﺍ میبیند ﻭ ﺩیﮕﺮی کثیفی پنجره ﺭﺍ.
ﺍیﻦ ﺷﻤﺎ ﻫﺴﺘیﺪ کﻪ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ میکﻨیﺪ ﭼﻪ ﭼیﺰی ﺭﺍ ﺑﺒیﻨیﺪ ﻭ ﺑﻪ ﭼﻪ ﭼیﺰی ﺑیﻨﺪیﺸیﺪ...
روزی که همه دیوارها، میزها و صندلی های مدرسه که از خواب تابستانی بیدار شده اند، به روی اهالی درس و دانش لبخند می زنند.
آغاز رژه منظم کیف ها سر صف های صبحگاهی که می روند به سمت باغ دانایی.
از امروز، قرار است همه ما جایی را بسازیم. می پرسید کجا را؟ همان خانه ای را که با آجر واژه ها ساخته می شود، همان جا که پنجره هایی از جنس برگ های سبز و زنده دارد، همان جا که وقتی آباد است که با کتاب خواندن و یاد گرفتن، تر و تازه شده باشد، خانه دل هایمان را می گویم.
پس همه شما امروز به مدرسه می روید که دل های نازنینتان را آبی بزنید، از روی شیشه هایش گرد و خاک نادانی را پاک کنید و این خانه ارزشمند را صفایی بدهید. به گل ها و سبزه ها دستی به نوازش بکشید و روز تولد مدرسه را جشن بگیرید.
کاش همیشه دانش آموز بمانیم! کاش هر سال، اول مهر که می شود، همین طور هیجان زده، منتظر صدای زنگ آغاز سال تحصیلی جدید، در پوست خودمان نگنجیم.
کاش قدر معلم های صمیمی را بیشتر بدانیم!
مداد عمر
خوب می خوام در مورد موضوعی براتون صحبت کنم که خود شما هم با اون آشنا هستین ولی سعی نمی کنین بهش فکر کنین حالا هر کدومتونم یه دلیلی واسه یه این کارتون دارین خوب بهتر برم سر اصل مطلب مداد عمر آره مداد مثلی از زندگی ماست و کوتاهی و گذرا بودن اون رو به ما نشان میده تا حالا به یه مداد نو که تازه اونو خریدین توجه کردین مداد اولش سالمه دو طرف سرش نوک نداره و تازه شما اون را تراش می کنین خب این قسمت کار همان جایی که ما تازه به دنیا آمدیم و چشم هامونو باز می کنیم کمی که به دور و ور خودمون نگاه می کنیم شروع میکنم به نق نق کردن حالا ما تازه اول راهیم یکم که اون مداد و استفاده میکنیم و و تراشش میکنیم اون کوچیکتر میشه خوب این مرحله از زندگی اون موقعه ای که ما دوره ی کودکی و پشت سر گذاشتیم و یه کوچولو بزرگتر شدیم درست فهمیدین دوره ای نوجوانی آره همون موقعه ای که خیلی فکرمون شلوغه به همه چیو همه کس کار داریم دوره ای سرنوشت ساز زندگیمون حالا این مداد تازه وسطای راهه همین مداد هر روزی که میگذره کوچیکو کوچیک میشه حالا همون مدادی که سالم بود و نو خیلی کوچولو شده حالا دوره ییریش رسیده شاید سختی اول روز نتونی فراموش کنی تراشیده شدن با تراش زندگی و پوست انداختن و اینکه تو گریه می کنی و دور اطرافیانه خوشحالند از اینکه یک مداد جدیید به آنها اضافه شده و حلا بستگی داره چه رنگی باشی آبی قرمز سبز یا اینکه سیاه ولی هر رنگی که باشی توی جعبه مداد رنگی نیازت دارند و جزعی از خانواده هستی روزهای اول نوکت خیلی تیز و شکننده است و با احتیاط باید بنویسی و خط نازک و کمرنگی دار ی و هنوز نمی تونی تن تند بنویسی کمی که می گذره تازه تازه می تونی یک خط درشت بنویسی با کلمات گنگ و صدا های نا مفهوم و گاهی هم جیرجیرت روی کاغذ روزگار در می آید وکم کم نوکت کلفت می شه و دیگه خط خوبی نداری و اینجاست که دوباره تراش زندگی می یاد تا دوباره صیقلت بده و لایه ای از روت برداره هنوز اندازه زیاد کوتاه نشده و تو خوشحالی از اینکه دوباره خوب می نویسی شروع می کنی به کشیدن اولین حروف برای نوشتن یک جمله خاطره اولی ها هیچ موقع از یاد ت نرفته با چه سختی یک دایره گرد کشیدی بعد از ان با تمام قامتت یک خط راست بلند اما کمی کج و ماوج و نازک در کنارش یک خط خمیده که از زمینه بیرون زده بود مثل یک نیمه کمان و در کنارش یک خط که گود بود اولش معلوم نبود که چی نوشتی اما وقتی از بالا نگاه کردم دیدم چه کلمه زیبایی که در جهان همتا ندارد کلمه مادر و بعد شروع کردی به نوشتن کلمه پدر و همین طور ادامه دادی هرروز چیز تازه ای یاد می گرفتی و خوشحال بودی هی تراش می شودی و نوشتی و حالا اگه یه کمی تو زندگی سختی کشیدم یه روزهای خوبی رو هم پشت سر گذاشتم مثل همون موقعه ای که یه بچه ی کوچیک با هزار امید و خواهش می او مدو منو می خرید از این که میدیدم برای یه فرشته مهم و ارزش دارم و برای اینکه من رو در دست بگیره و نقاشی کنه لحظه شماری میکنه خوشحال میشم و به زندگی امیدوار. همون موقعه ای که با هام نقاشی میکشنو به خاطرش تشویق میشن درسته که از من به خوبی مراقبت نمیکنن و بعد از این که کوچیک شدم منو میندازن یه گوشه و بهم هیچ توجه نمیکنن و تا زمانی که به من احتیاجی نداشته باشن از لابه لای وسایلی که دیگه بهشون هیچ احتیاجی ندارن در نمیارن ولی خوشحالیه اونا خوشحالیه من من فدا میشم فدای یک لحظه شاد بودنه اونها همین برای من کافیه .
سفیری از جنس آوا
سرویس فرهنگی پایگاه 598 - علی رمضانی/ معضل آلودگی هوای تهران که هر از چندی خبرساز میشود، آوازهاش به گوش همه رسیده است. وقتی هوا ناسالم باشد به افراد مسن، کودکان و بیماران و در یک کلام قشر آسیبپذیر توصیه میشود که از منازل خود خارج نشوند، مگر برای موارد ضروری. آمار مراجعه به بیمارستانها زیاد میشود و نگرانی از آینده سلامت جامعه افزایش پیدا میکند.
اما کسی برای وضعیت فرهنگی اعلام خطر نمیکند. دلیلش را قبلاً هم گفتهایم؛ چون خونی به زمین ریخته نمیشود که نگران شویم و آژیر وضعیت قرمز را به صدا درآوریم. البته لزومی هم ندارد که وضعیت را قرمز بدانیم. اما اگر کسی وضعیت را سفید هم بداند قطعاً به خطا رفته است. اگر کسی بعد از عیان شدنِ نتایج تهاجم فرهنگی باز هم بگوید که تهاجم کجاست، فقط یک تبادل است!
قطعاً خود را به تغافل زده است. سؤال نگارنده از این افراد اینجاست؛ این چه تبادل و تعاملی است که جلوی رسیدن پیام ما به جهانیان گرفته میشود؟ چه تبادلی است که عقاید و باورهای ما به سخره گرفته و هتک میشود اما افسانههای طرف مقابل جزء مقدسات است و سؤال از آن نیز جایز نیست؟
به هر حال روی سخن ما در اینجا با کسانی که خود را به تغافل زدهاند نیست؛ چون آنکس که خود را به خواب زده نمیتوان بیدار کرد. روی سخن با کسانی است که زخم تهاجم را بر تن نحیف جامعه دیدهاند و با آسیبدیدگان این حوزه برخورد داشتهاند.
نکته اولی که باید دانست این است که همۀ افراد جامعه به بیماری فرهنگیِ حاد دچار نیستند و به قول دوستی، نود درصد افراد با یک مُسکّن معمولی درمان میشوند. پس ما نباید بهراسیم و با یک دستهبندی منطقی و دقیق به فکر نسخۀ اختصاصی برای هر دسته از افراد جامعه باشیم.
دوم اینکه در مواجهه با نسخههای ارائه شده از خودمان سؤال کنیم که ابزارهایی که از آن استفاده میکنیم شفابخش است یا خودش سفیرِ فرهنگ دیگری است. مثلاً موسیقی؛ سؤال کنیم که آیا موسیقی تنها یک قطعة شنوایی است یا خود میتواند یک سفیر فرهنگی یا حتی بالاتر، خود یک فرهنگ باشد؟
به نظر میرسد یک فرد با انتخاب قطعات موسیقی، سبک زندگیاش را انتخاب میکند. این انتخاب به انتخاب نوع لباس و پوشش منجر میشود. مرحلة بعد همسانگزینی است. فرد به گروههایی که مانند او به آن موسیقی گوش میدهند گرایش پیدا میکند. چون علایق مشترک دارند، احتمالاً تکیهکلامها و تکیهرفتارهای شبیه به هم پیدا میکنند. با آنها گروه دوستی تشکیل میدهد و مسیر خود را با آن گروه به پیش میبرد.
از ابزار موسیقی در دنیا استفادههای مختلفی میشود. به رادیو و تلویزیون خودمان دقت کنید؛ آنچه توان یادآوری یک کارتن، سریال یا فیلم سینمایی را دارد، موسیقیِ آن فیلم است. به تعبیری فیلم را با موسیقی آن جا میاندازند. تیتراژ یک سریال بدون احتساب تکرارهای آن حداقل بیست بار پخش میشود، که اگر مناسبتی هم باشد، مثلاً در ماه رمضان، حداقل سی بار پخش میشود.
اگر نحلههای انحرافیِ نوپا در دنیا مثلاً شیطانپرستی را مطالعه کنید، میبینید از ابزارهای مهم آنها موسیقی است. آنها با استفاده از ابزار موسیقی مفاهیمشان را منتقل میکنند و پس از تبدیل این مفاهیم به مبانی اعتقادی برای فرد، همواره با پخش همان قطعه یادآور عملکرد مورد انتظار از مخاطبشان میشوند. حال میخواهد آن عمل مطابق با ارزشها و هنجارهای فرد باشد، خواه نباشد.
پرداختن به مصداقی مانند موسیقی، به معنای نفی کلی آن نیست. بلکه موسیقی تنها یک نمونه است که برای دقت کردن به ابزارها بسیار کمک میکند.
در پایان دوباره میپرسم آیا موسیقی (به عنوان یک مصداق از ابزارهای فرهنگی) صرفاً یک ابزار است یا خود میتواند یک سفیر فرهنگی باشد؟
پرسش3:
آیا برای تقلید از مرجعیگفتن زبانی یا رساله مرجع لازم است؟
حضرات آیات:امام(ره)،بهجت،سیستانی،تبریزی،مکارم،خامنه ای،فاضل لنکرانی،وحید،نوری همدانی،صافی
خیر لازم نیست.
پرسش 2:
آیا مجتهد میتواند از مجتهدی که نسبت به او اعلم است تقلید کند؟
حضرات آیات:امام(ره)،بهجت،تبریزی،مکارم،وحید،سیستانی،صافی،خامنه ای،نوری همدانی،فاضل لنکرانی
خیر تقلید مجتهد از دیگری حرام است.
پرسش1:
آیا کسی که در آموختن احکام دینی مورد نیاز خود کوتاهی میکند گناه کار است؟
حضرات آیات:بهجت، امام (ره)،تبریزی،خامنه ای،سیستانی،فاضل لنکرانی،نوری همدانی،مکارم،وحید خراسانی،صافی:
اگر نیاموختن احکام به ترک واجب یا ارتکاب حرام بینجامد گناهکار است.