معرفی وبلاگ
امام خامنه ای زن را از دید اسلام، بزرگ خانه و گل و ریحانه خانواده خواندند و با اشاره به بحران زن در جوامع غربی، افزودند: در نظام اسلامی، كارهای فراوان برای احیای جایگاه حقیقی زن انجام شده اما هنوز مشكلات زیادی بخصوص در عرصه رفتار با زن در خانواده، وجود دارد كه باید با ایجاد پشتوانه های قانونی و اجرایی آنها را حل كرد. ایشان تأكید كردند: محیط خانواده برای زن باید محیطی امن، با عزت و آرامش بخش باشد تا زن بتواند وظیفه اصلی خود را كه حفظ خانواده است به بهترین وجه انجام دهد. خواهرم حجابت برادرم نگاهت
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 766961
تعداد نوشته ها : 1099
تعداد نظرات : 19
سوره قرآن 
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان
 

و دستانم بی رمق تر از همیشه برای نوشتن التماس قلم را دارند

چشمانم به تاری این دنیا عادت کرده ....

چاره ای نیست باید صبر کرد

هر چند این لحظه ها نایی برای حرکت ندارنم اما

باز هم من دیوانه،به دنبال توام

این وجود غایب توست که مرا بی قرار بودنت کرده
دسته ها : اشعار ناب
1392/9/29 21:33

 

قدرت مرتاضان

در پاسخ باید گفت این طور نیست که تمامی قدرت های مرتاضان شیطانی باشد بلکه بسته روش ریاضت و نوع قدرت بدست آمده دارد. در این محور چند مفهوم وجود دارد که به هم نزدیکند ولی با هم تفاوت دارند. مکاشفه، کرامت، قدرت های غیر عادی، معجزه. مکاشفه با کرامت تفاوت دارد. مکاشفه (خلسه) حالتى است که در بیدارى یا بین خواب و بیدارى اتفاق مى‏افتد. در این حالت، انسان مى‏تواند چیزهایى را که دیگران نمى‏بینند مشاهده کند؛ اما منظور از کرامت این است که انسان به اذن الهى، بتواند کارهاى خارق‌العاده انجام دهد؛ مثلاً در عالم طبیعت یا در دیگر انسان‏ها، تصرّف کند؛ پس در کرامت، انجام دادن کار خارق‏العاده، باید به اذن الهى مستند باشد؛ در غیر این صورت، به آن، کرامت نمی‌گویند. بالاترین مرتبۀ کرامت که پیامبران براى اثبات نبوت خود انجام می‌دهند، معجزه نام دارد؛ بنابراین، آن‌چه از جانب بندگان صالح خداوند، بدون ادعاى خاص و به صورت کارهاى غیرعادى انجام شود، کرامت است، نه معجزه. در این بحث دو پرسش مطرح می­شود: اوّل این‌که آیا مکاشفه و کرامت حقیقت دارد؟ دوم این‌که اگر حقیقت دارد، پیام آن برای انجام دهنده چیست؟ پاسخ پرسش اول این است که به گواهى بزرگان معرفت، مکاشفه و کرامت واقعیت دارد و بارها اتفاق افتاده است. در پاسخ به پرسش دوم، مطلبى اساسى و راه‌گشا ذکر مى‏شود و آن این‌که از مدّعیان دروغین که بگذریم، اعمالى چون ارتباط با ارواح، تسخیر جن، تله پاتى و طى‌الارض، هیچ‌کدام به خودى خود، دلیل بر حقّانیت فاعل آن نیست؛ به عبارت دیگر هیچ کس با انجام دادن این امور، نه به قطب و مرشد تبدیل مى‏شود و نه ادّعاهایش براى دیگران وظیفۀ شرعى و اخلاقى ایجاد مى‏کند. مسلّم است که انسان مى‏تواند با انجام دادن کارهاى مشکل و ریاضت، قدرت‏هاى غیرعادىِ روح و نفس خود را بازیابد. خداوند متعال، این قدرت‏ها را به نفسِ انسانى عطا کرده و توانایى انجام آن، از خواص نفس انسان است که با ایمان و تقواى افراد، ارتباط مستقیم ندارد؛ تا جایى‌که گفته‏اند: لازمۀ ارتباط با جنیّان کافر، توهین کردن شخص احضار کننده به دین حق است. از این روی، ارباب معرفت، مکاشفه را به دو نوع رحمانى و شیطانى تقسیم کرده‏اند؛ یعنى عامل مکاشفه، ممکن است فرشته یا شیطان باشد. ملاک تشخیص این دو را از همدیگر تعالیم قرآن و سنّت معصومین‏: ذکر کرده‏اند؛ یعنى هرچه درمکاشفه به دست آید، اگر با مضامین و دستورهای قرآن و روایات معصومین هم‏خوانى داشته باشد، «مکاشفه ربانى» است؛ درغیراین صورت، دست شیطان، صحنه‌گردان نمایش بوده است. بنابراین، حتى اگر ثابت شود که مکاشفه، رحمانى بوده است، نه فقط سخنان او در حقّ دیگران حجت نمی­باشد، بلکه حتی دلیل بر این نیست که صاحبش مربّى کامل شده باشد. پرسش دیگری که مطرح می‌شود این است که: فرق عارفان حقیقى با صاحبان اعمال غیرعادى (مثل مرتاضان) چیست؟ پاسخ را در قالب تمثیلى چنین گفته‏اند: «اگر کسى در کویری دوردست، براى یافتن آب، زمین را حفر کند و پس از تلاش زیاد به چند سکۀ طلا دست یابد، هرچند طلا با ارزش است، نباید فراموش کند که به دنبال آب (منبع حیات) بوده است و در این بیابان، سکه‌های طلا، تشنگى او را برطرف نمى‏کند. او موقّتاً خوشحال مى‏شود؛ اما اگر دست از ادامۀ کار بکشد، ممکن است از تشنگى هلاک شود؛ اما اگر حفر چاه را ادامه دهد، هم به آب مى‏رسد و هم طلا را دارد.» بزرگان دین فرموده‏اند: دست یافتن به این قدرت‏ها، براى اولیاى دین، «نُقل و نبات» راه است که خداوند در زمان مصلحت به دوستانش عطا مى‏کند. این قدرت­ها، فطرت تشنۀ بشر را سیراب نمى‏کند و این فطرت، باید به اصل خود برگردد. فروتر از آب، سراب است که بهره‌ای از حقیقت ندارد. هدف سالک حقیقى، تحصیل روح تعبّد و رسیدن به زلال بندگى و سپس رؤیت اسما، صفات، شهود ذات حق و درک جمال و جلال او و در نهایت فنای در اوست؛ نه رسیدن به قدرت‏هاى ویژه. راه رسیدن به بندگى حقیقى‏خداوند، «شریعت» است؛ به عبارت دقیق‏تر: «شریعت، طریقتِ حقیقت است» و «قرآن، عرفان و برهان»، همه یک حقیقتند. ابن عربى مى‏گوید: هر که از شریعت فاصله بگیرد، اگر تا آسمان هفتم بالا رفته باشد، به چیزى از حقیقت، دست نخواهد یافت... چراکه حقیقت، عین شریعت است. شریعت، مانند جسم و روح است که جسمش، احکام و روحش حقیقت است.[1] علّامه طباطبایى در این باره گفته است: این که از بعضى شنیده شده است که مى‏گویند: تکلیف سالک پس از وصول به مقامات عالیه و وصول به فیوضات ربّانیه، ساقط مى‏گردد سخنى کذب و افترایى بس عظیم است؛ زیرا رسول اکرم9 با این که اشرف موجودات و اکمل خلایق بودند، تا آخرین درجات حیات، تابع و ملازم احکام الهیه بودند. بنابراین، سقوط تکلیف به این معنى، دروغ و بهتان است. به ابو‏سعید ابو‏الخیر گفته شد: فلان کس بر روى آب راه مى‏رود! پاسخ گفت: «سهل است؛ قورباغه نیز روى آب راه مى‏رود.» گفتند: فلان کس در هوا مى‏پرد!» جواب داد: «مگس نیز به هوا مى‏پرد.» گفتند: «فلان کس در یک لحظه از شهرى به شهرى مى‏رود!» جواب داد: «شیطان نیز در یک نفس، از مشرق به مغرب مى‏رود. این چیزها، قیمتى ندارند. مرد آن است که میان مردم زندگى کند و با آن‏ها رفت و آمد و داد و ستد کند؛ زن بگیرد و با دیگران معاشرت داشته باشد و یک لحظه از خداى خود، غافل نباشد».[2] آخرین سخن این که قدرت غیر‏عادى، به خودى خود، نه نشان عرفان است و نه ضدّ عرفان. در زمان امام صادق(ع) شخصى مدّعى بود که قادر است از اشیایى که دیگران پنهان کرده‏اند، خبر دهد. مردم برای سرگرمى و تفریح، از راه‏هاى مختلف وى را امتحان کردند و او برخلاف انتظار حاضران، به‌خوبى از پس امتحانات برآمد. خبر به امام صادق(ع) رسید. حضرت دست خود را مشت کردند و از او پرسیدند: در دست من چیست؟ او بعد از لحظاتى تأمل و تفکر، با حالت تحیّر به امام خیره شد. امام پرسید: چرا جواب نمى‏دهى؟ گفت: جواب را مى‏دانم؛ ولى در تعجبّم شما از کجا آن را آورده‏اید! آن شخص ادامه داد: در تمام کرۀ زمین، همه چیز مسیر طبیعى خود را مى‏پیماید؛ فقط در یک جزیره، مرغى دو عدد تخم گذاشته که یکى از آن‏ها مفقود شده؛ آن‌چه در دست توست، باید همان تخم باشد! حضرت او را تصدیق کردند. آن‌گاه از او پرسیدند: چگونه به این‌جا رسیدى؟ جواب داد: «با مخالفت با هواى نفس؛ هر چه دلم خواست، خلافش را انجام دادم». حضرت از او خواست که مسلمان شود. جواب داد: دوست ندارم. امام فرمود: «مگر قرار نبود با هواى نفست مخالفت کنى؟ تو طبق عهد خودت، الآن باید مسلمان شوى؛ چون دوست ندارى مسلمان شوى.» او که هم به قدرت معنوى امام پى­برد و هم در مقابل استدلال امام، پاسخى نداشت، مسلمان شد. چندی نگذشت که قدرت روحى خود را از دست داد. به سراغ امام آمد و زبان به شکوه گشود: «قبلاً که مسلمان نبودم این قدرت را داشتم و الآن که خدا را پذیرفتم، قدرتم را از دست داده‏ام! این چه دینى است؟!» امام فرمود: تاکنون متحمّل زحمتى شده بودى و خداوند در همین عالم، مزد زحمت تو را مى‏داد و بعد از دریافت مزد، طلبى از خدا نداشتى؛ چون با خدا بیگانه بودى. هنری نیست که صبح تا شب از گاو و گوسفند گم شدۀ مردم خبر دهی و بدین کار تعجّب آن‌ها را برانگیزی. از حالا، آن‌چه را عمل مى‏کنى، خداوند براى جایى که به آن نیازمندى، ذخیره مى‏کند و آن‌چه قبلاً داشتى، براى رسیدن به سعادت ابدى، سودى به تو نمى‏رساند.[3]

جهت مطالعه بیشتر: مراجعه شود به کتاب کاوشی در معنویت های نوظهور، حمزه شریفی دوست، انتشارات صهبای یقین، موسسه بهداشت معنوی، 1391.

[1] فصوص، ج 1، ص 35. [2] نفحات الانس، عبدالرحمن جامى، ص 305. [3] مصباح یزدى، نرم افزار عرفان ؛ کشف و کرامت .

1392/9/25 13:48

 

سحر و جادو ریشه در عرفان یهود دارد!!

کابالا آیا آیینی جادویی است؟ جادو با کابالا و عرفان یهود چه ارتباطی دارد؟       

کابالا آیا آیینی جادویی است؟ جادو با کابالا و عرفان یهود چه ارتباطی دارد؟ پاسخ: سِحر و جادو از آن جهت که اسرارآمیز است در عرفان یهود، بسیار حائز اهمیت است. تأملات عرفانی در تَلمود عمدتاً بر محور مَعسه برشیت (فعل آفرینش) و مَعسه مرکاوا (عرابۀ الهی) است. مَعسه برشیت موجب اندیشه کیهان شناختی و کیهان آفرینی گردید و معسه مرکاوا در توصیف رؤیای حزقیال استوار است و نقش ثمربخشی در تأملات در باب اسرار و صفات ذات الوهیت دارد. ( یهودیت بررسی تاریخی، ص 271) شواهد درون مایه‌های عرفانی (نظری و عملی) یا عرفان آمیخته با سحر و جادو به فراوانی در ادبیات تلمودی یافت می‌شوند. ( یهودیت بررسی تاریخی، ص 271) یکی از اهداف بسیار مهم عارفان یهودی در سیر و سلوک، ورود به تالارهای آسمانی (هخالوت:(Hekaloth است. برای عروج به تالارهای آسمانی، عرفای مرکاوا که یورده مرکاوا (کسانی که در عَرابه فرود می‌آیند) نامیده می‌شوند باید دوره‌ای سخت از اَعمال و ریاضت‌های شاق مانند غسل و روزه‌های طولانی را انجام دهند و به نام‌های سرّی خداوند و فرشتگان او متوسل شوند و سرانجام خود را برای حالات خلسه و شور و جذبه‌ی عرفانی آماده سازند که به نوعی استحاله منتهی می‌شود و در آن جسم تبدیل به آتش می گردد. پس از این مرحله عارف تصور می‌کند که به هفت تالار آسمانی پذیرفته شده است و اگر شایستگی کافی داشته باشد «با مشاهده‌ی عَرابه الهی» پاداش داده می‌شود و نیز در همان زمان با رازهای آینده یا اسرار جهان عِلوی آشنا می‌گردد. ( یهودیت بررسی تاریخی، ص 272) «گرشوم شولم»[1] می‌گوید: «آنان که از آزمون ورودی می‌گذشتند حائز ارزش تلقی می‌شدند تا «نزول» به مرکاوا یا عرش را تجربه کنند ولی می بایست مُهتدی گردند تا از خطرات فراوان در طیّ هفت قصر آسمانی بگذرند...» (کتاب هخالوت اکبر عناوین صعود را در خلال هفت‌آسمان شرح نمی‌دهد بلکه در خلال هفت قصر بیان می‌کند که در قلل مرتفع آسمان قرار دارند)... میزبانان یا «محافظان دروازه» مانع از ورود نفس به تالارهای آسمانی می‌شوند. یک مُهر جادویی ساخته شده از اسم اعظم خداوند یا اسم مکنون وی وجود دارد که [عارف] به مدد آن با شیاطین و ملائکه‌ی دوزخ به ستیز می‌پردازد. در هر مرحله‌ی صعود مُهری جدید نیاز است که سالک باید آن مُهر را بر خود بزند ، بر طبق نقل یک قطعه از شرح مزبور: «او به آتش و شعله‌ی آن فرو نخواهد افتاد و در گرداب و طوفان که در اطراف حضرت توست، غرق نخواهد شد،‌ای حضرت حق و کبریای متعالی» (جریانات بزرگ در عرفان یهودی، ص 98-100) شولم می‌گوید: «در هخالوت اکبر آمده است، همه مُهرها و نام‌های مکنون از عرش اشتقاق می‌یابند. یعنی جایی که جملگی «شبیه ستون‌های آتش در اطراف عرش آتشین» حضرت خالق قائم است... این نیاز روحی برای طی سفرش [سفر کابالیست] است که موجب پدید آمدن این مُهرها شده است و کار آن‌ها دو چیز است: 1- مانند سپر محافظتی می‌باشند. 2- به عنوان اسلحه جادویی به کار می‌روند. در طی منازل، همین که قوای وی [سالک] کاسته می‌گردد قوت جادویی فرونی می‌یابد و ایماء و اشارت جادویی، منزل به منزل بیشتر می‌شود» (جریانات بزرگ در عرفان یهودی،ص 100) گرشوم شولم بیان می‌کند: «این حقیقت، مبیّن وفور عناصر جادویی در لابلای متون هِخالوت است... کهن‌ترین اسناد در این میان، یعنی کتاب «هِخالوت اصغر» مملوّ از این مباحث [جادو] است... فرشتگان و اولیاء کِبار بر ضدّ سالک طوفان و وِلوله برپا می‌کنند تا او را از رسیدن به مقصود دور کنند. آتشی که از بدن سالک به بیرون، سَر [شعله] می‌کشد، تهدیدی است که او را به کام خود می‌بلعد. در کتاب عبری خَنوخ، شماری از توصیفات و تبینات وجود دارد که عالِم مذهبی، ربی اسماعیل از مسخ یا استحاله‌ی شخص خویش به درون فرشته‌ی دوزخ یا متاترون Metatron به دست داده است [اتفاق افتاده است] که در آن هنگام گوشت بدن او مبدل به «شعله‌های آتشین» شد. بر طبق کتاب هخالوت اکبر، هر عارفی باید این استحاله را بگذراند... این استحاله امری ضروری و گریزناپذیر است» (جریانات بزرگ در عرفان یهودی، ص 101- 102) گِرهارد شولم، بسیار زیبا سیر و سلوک و مشکلات یک کابالیست را از متون کهن عرفان یهودی نقل می‌کند: «بر طبق فقره‌های دیگر از کتاب [هخالوت اکبر] عارف می‌بایست بتواند بدون دست‌ها و پاها راست بایستد زیرا هر دو دست و پا خواهند سوخت. این ایستادن بدون پاها در فضای بی‌انتها، در جای دیگر به عنوان خصیصه‌ای یاد شده است که بسیاری از مجذوبان آن را تجربه کرده اند؛ به یک مرحله‌ی عرفانی بسیار شبیه و نزدیک به این، در کتاب مکاشفه ابراهیم اشاره شده است... در دروازه‌ی قصر ششم چنین به نظر می‌رسد که صدها و هزارها و میلیون‌ها موج آب بر ضدّ وی[سالک]، موّاج می‌گردد اما حتی یک قطره آب وجود ندارد... او  از فرشتگان می‌پرسد: این آب‌ها به چه معناست؟ آنان وی را به سنگ و ستون مبدل می‌کنند... خطرات مشابه این مورد را می‌توان در ادبیات عرفانی به نام «مراسم آئین پرستش میترا» بر گرفته از پاپیروس کبیر جادویی پاریس مشروحاً یافت» (جریانات بزرگ در عرفان یهودی، ص 102-103) عرفان عملی که مکتب آلمانی به رشد و ترویج آن کمک کرد، عمدتاً بر ذکر دعا و تأمل درونی تأکید داشت. درعین حال به کرّات خود را در اَعمال جادویی به نمایش می‌گذاشت و در آن‌ها تأویل عرفانی حروف الفبا و اعداد نقش مهمی ایفا می‌کرد. (یهودیت بررسی ناریخی، ص 278) صعود به عرش الهی، تنها عنصر مقوّم این عرفان نیست زیرا افزون بر این، روش‌های متنوع دیگری نیز وجود دارد که بسیار نزدیک به سحر و جادو است. به عنوان نمونه «پوشیدن نام یا تلبیس اسم» یکی از آن هاست که منظور از آن مراسم جشن فوق‌العاده‌ای است که در آن جادوگر، به مَدد اسم اعظم خداوند، خود را از آن حیث که هست غنی و بارور می‌سازد به این معنا که یک عمل سمبولیک را انجام می‌دهد، یعنی جامه‌ای بر تن می‌کند که نسوج آن از اسم اعظم بافته شده است.(جریانات بزرگ در عرفان یهودی، ص131) عرفان معسه برشیت ارتباط تنگاتنگی با سحر دارد و این چیز عجیبی نیست زیرا میان عرفان و جادو در سنت‌های عرفانی دیگر نیز ارتباط نزدیکی برقرار است. (باورها و آئین های یهودی، ص 150

1392/9/25 13:47

 

شیطان پرستی و نمادها

                

یکی از ابزارهای اساسی ترویج و گسترش عرفان‌های نوظهور، استفاده از نماد و اشکال نمادین است که جریانات معنویت‏گرا به صورت گسترده‏ای از نمادها استفاده می‏کنند. علت این است که نماد، ابزاری قوی و نافذ است و برخورداری از نمادهای گویا و متنوّع، قدرتی بی‌بدیل محسوب می‌شود. به همین جهت، گاهی پاره‏ای از جریان‌ها به سود خود دست به استخدام نمادهای دیگر مکاتب می‏زنند و به نام خود آن را تبلیغ می‏کنند. قبل از معرفی نمادهای شیطان‌پرستی ذکر چند نکته لازم و ضروری می‌باشد که باید مورد توجه قرار گیرد. غفلت از این سه امر، ممکن است به شناخت غیر صحیح و تحلیل ناصواب این فرقه منجر شود و یا باعث ترویج ناخوسته آیین شیطانی گردد: نکته اول، این که جریان شیطانی بسیاری از نمادهایی را که در دیگر آیین ها و مسلک ها ریشه دارد، امروزه به سود خود و در خدمت خود به کار گرفته است. بسیاری از نمادهایی که امروزه به نام شیطان پرستی مشهور شده، متعلق به جریان شیطانی نیست و شیطان گرایان این نمادها را تصاحب نموده اند. هدف آن ها از این تردستی ، اثبات ریشه دار بودن آیین شیطان پرستی و تثبیت این حرکت و اعتماد بخشی به یاران شیطان است. پاره ای از این نمادها در تمدن های باستانی مصر و یونان ریشه دارد و بعضی دیگر تعلق به شرق دارد؛ چنان که آنتوان لاوی در کتابش از اسامی کالی و شیوا که در میان هندوها و یوگی ها دارای جایگاه خاصی است و از جمله خدایان هندو به حساب می آید به عنوان نام های شیطان نام می برد و کالی و شیوا را همان شیطان معرفی می کند. بعضی از نمادهای ماسون ها و یا کابالا هم اکنون در خدمت این آیین قرار گرفته است. هر چند جریان شیطانی محصول عرفان یهود و فراماسونوری است و نتیجه نامشروع این دو جریان محسوب می شود؛ اما باید توجه داشت جریان شیطانی، امروزه خود را به عنوان جریانی برخوردار از سنت های منحصر به فرد و نمادهای ویژه و مبانی مجزا و در یک کلمه یک «جریان مستقل تاریخی» معرفی می کند. نکته دوم این که نمادها لزوما معنای واحد ندارند. علت این است که فرهنگ های مختلف از هم دیگر تاثیر پذیرفته اند و اقوام و ملت ها، در تعامل با دیگر فرهنگ ها، دست به اقتباس از دیگران زده و به سود خود، تغییراتی در محصولات و متاع های دیگران ـ البته به نسبت آرمان ها و ارزش های بومی خود ـ داده اند و به مرور، این فراورده جدید به عنوان نماد ارزش ها و باورهای ایشان مشهور شده است. بنابراین نمادها نه ریشه واحد دارند و نه معنای واحد. نکته سوم این که از آن جا که نماد خود یک ابزار قوی و نافذ است و برخورداری از نمادهای گویا و متنوع، قدرتی بی بدیل محسوب می شود؛ نسبت دادن نمادهایِ دیگر جریان هاو آیین ها به شیطان پرستی، تلاش غیر مستقیم برای تبلیغ این مرام انحرافی و کمک ناخواسته به آن است. بنابراین منظور ما از نماد در این نوشته، نمادهایی است که امروزه شیطان گرایان به سود خود استخدام نموده اند. آن چه که نباید مورد غفلت قرار گیرد این است که نمادهایی که امروزه در خدمت این جریان ضد دینی و ضد توحیدی ایفای نقش می کند؛ باید جهت انتساب این جریان به عقبه سیاسی خود و فهم ریشه ها و مبانی استکباری آن مورد توجه قرار گیرد؛ نه استقلال دادن به این جریان و در نتیجه تبلیغ و تثبیت آن. نمادهایی که شیطان گرایان جهت معرفی خود استخدام نموده اند به این شرح است؛        

. بافومت (Baphomet)

این نماد که در عرفان کابالا نیز جایگاهی دارد، بز یا قوچی به نام بافومت (Baphomet)  است که هم با جانور شاخ‌دار یوحنا در کتاب مکاشفات یوحنا همانندی دارد و هم در اسطوره‌های مصری خدای هوش و دانایی معرفی شده و آفرینش انسان به وسیلة چرخ سفالگری را به او نسبت می‌دهند. او همچنین به صورت دو جنسی و نماد زاد و ولد است.(اسطوره‌های مصری.ص26و27) و دو ماه سیاه "گبورا"و سفید "چسد" در طرفین او نشانة ترکیب روشنایی و تاریکی است (البته شیطان گرایان این دو را نماد لطف و عدالت می داند) {انجیل شیطانی}شعله ی میان دو شاخ او نیز نماد نبوغ و دانایی شیطان است و این که او بود که آدم (ع) و همسرش را به سمت درخت دانایی رهنمون شد . (سفر پیدایش تورات- 15/6) البته چنان که گفته شد تاویل تک گزینه ای از این نماد هم چندان واقع بینانه نیست. بافمت ممکن است نماد بز قربانی در آیین یهود باشد که بزی مقدس است و بنابر نقل عهد عتیق این بز، قربانی حضرت اسحاق شد(پیدایش:19-1/22) که بنی اسرائیل از نسل او هستند. شیطان‌ هم به نوعی قربانی هدایت انسان و دست یابی او به درخت دانش و معرفت شد. با این توضیح بز می‌تواند نماد گویایی از ایثار بزرگ شیطان برای آدم باشد.

2.سر بز در میان ستاره پنج پر وارونه (inverted pentagram) ستاره پنج پر (pentagram) نماد ونوس الاهه ی زیبایی و عشق شهوانی زنانه است.این نماد از زمانی که لئوناردو داوینچی طرح مرد ویترووین (vitruvian man) را طراحی کرد به سمبل اصالت انسان و اومانیسم تبدیل شد  و در فرقه شیطان گرایی چون جنبه شهوانی انسان مد نظر است آن پنج ضلعی اولیه به صورت وارونه در آمده {انجیل شیطانی} و  سر یک بز ( که همان سر بافومت می باشد) نیز در آن قرار گرفته است. ترکیب ستاره پنج پر وارونه با سر بافومت نماد روشن و گویایی برای تعالیم مکتب شیطان گرایی کرولی و لاوی است؛ چرا که شیطان را سمبل انسان محوری و اصالت هوس ها و لذت طلبی بشر می دانند. بنابراین  این نشانه به نحو گسترده ای در شاخه سیطنیسم کاربرد دارد که از آن جمله می توان به موارد زیر اشاره نمود : (نصب نماد فوق بر روی لباس افرادی که به عضویت رسمی کلیسای شیطان در می آیند و رنگ به کار رفته در آن نشانگر  درجه عضویت فرد می باشد) {The church of satan/Michael Aquino/page 600 } ،‌ (نصب این نشان در بالای محراب در موقع اجرای آئین های شیطان گرایی) {satanic bible/the satanic rituals }و .... .  666  یا  FFF عدد 666 و FFF که ششمین حرف حروف انگلیسی است و متناظر عددی آن 666  می‌شود. این عدد به گفته یوحنا در بخش مکاشفات یوحنا در کتاب مقدس "عدد شیطان" است. در مکاشفات یوحنا نوشته شده است: و دیدم وحش دیگری را که از زمین بالا می‌آید و دو شاخ مثل شاخهای بر‌ّه داشت و مانند اژدها تکلّم می‌نمود 12 و با تمام قدرتِ وحشِ نخست در حضور وی عمل میکند و زمین و سکنة آنرا بر این وا میدارد که وحش نخست را که از زخم مهلک شفا یافته بپرستند. 13 و معجزاتِ‌ عظیمه بعمل می‌آورد تا آتش را نیز از آسمان در حضور مردم به زمین فرود آور‌َد. 14 و ساکنان زمین را گمراه میکند به‌آن معجزاتی که به وی داده شد که آنها را در حضور وحش بنماید. و به ساکنان زمین میگوید که صورتی را از آن وحش که بعد از خوردنِ زخمِ شمشیر زیست نمود بسازند. 15 و به وی داده شد که آن صورتِ وحش را روح بخشد تا که صورت وحش سخن گوید و چنان کند که هرکه صورت وحش را پرستش نکند کشته گردد. 16 و همه را از کبیر و صغیر و دولتمند و فقیر و غلام و آزاد بر این وا میدارد که بر دست راست یا بر پیشانی‌ خود نشانی گذارند. 17 و اینک هیچکس خرید و فروش نتواند کرد جز کسی که نشان یعنی اسم یا عددِ‌ اسم وحش را داشته باشد. 18 در اینجا حکمت است. پس هرکه فهم دارد عدد وحش را بشمارد زیرا که عدد انسان است و عددش ششصد و شصت و شش است. این عدد بعضا با عنوان شماره تلفن شیطان نیز در کشور ما رواج پیدا کرده است . 4. صلیب وارونه (Upside down cross )

این نماد بر اساس تفکرات ضد مسیحی شیطان گرایان به نشان خصومت با دین مسیحیت و توهین به آن استفاده می شود.

5 . دست شاخدار (Horned Hand)

دو انگشت برافراشته شده در این نماد نشان از دو شاخ بز بافومت می باشد.این نماد بعضا به همراه عبارت Hail Satan به معنای «درود بر شیطان» مورد استفاده قرار می گیرد. البته این نماد در موارد دیگری نیز به کار رفته که شاید لزوما ارتباطی بین آن معانی و جریان های شیطان گرا وجود نداشته باشد؛ مثلا گاهی این نماد به نشانه ی حرف W که حرف اول کلمهWar ‌ (جنگ) می باشد خصوصا از طرف سیاستمداران و جنگ طلبان دنیا استفاده می شود و معنای آن اصرار و استقامت در جنگیدن می باشد که البته استعمال غالبی آن در مراسم¬های شیطانی و از طرف شیطان گرایان مشاهده می¬شود. 6 . S‌شیطانی (satanic S)

این نماد نشان اسلحه زئوس (از خدایان اساطیری یونان) می باشد و بعضا آن را به نشان اولین حرف کلمه satan (شیطان) استفاده می نمایند.

7 . ابلیسک (obelisk) ابلیسک ستونی است با قاعده چهارضلعی و راس هرمی، که سمبلی از «رع» خدای خورشید در مصر بوده است و در اثر افزایش قدرت فراعنه به ممالک دیگر راه یافت. رع دارای دو فرزند با نام های "ست" و "اوزیریس" بوده است . "سِت" خدای ظلمت است که در حمایت شدید رع قرار دارد. (اسطوره‌های مصری.ص44) او برادر خود اُزیریس را کشته و تاج و تخت را از چنگ فرزند او هوروس در می‌آورد. دومین جریان بزرگ شیطان‌پرستی مدرن یعنی ستیانیسم که معبد ست را در سانفرانسیسکو تأسیس کردند این خدای افسانه‌ای را ارج می‌نهند و خواهان تحقق حکومت او در زمین هستند. ابلیسک را معمولاً نمادی از قدرت و سلطنت ازیریس می‌دانند، سلطنتی که پس از کشته شدن او، به دست برادرش ست می‌افتد. ازیریس وقتی به دست همسرش آیسیس زنده می‌شود، به جهان زیر زمین می‌رود و فرمانروایی مردگان را برمی‌گزیند و حکومت را برای پسرش هوروس وامی‌گذارد. اما این سلطنتی است که با حمایت رع به دست ست می‌افتد و جنگ میان او و هوروس به طول می‌انجامد. و البته باید توجه داشت که بنابر اسطوره‌های کهن هرگاه خدایی برخدای دیگر غالب می‌شد، قدرت و صفات برجستة او را به دست می‌آورد و کامل‌تر می‌شد. بنابراین غلبة ست بر ازیریس به معنای کسب قدرت و سلطنت اوست. ظاهراً این سمبل در زمان حضرت ابراهیم علیه السلام هم وجود داشته و پیامبر بزرگ خدا با این ذهنیت در حرم الاهی نماد شیطان را به صورت ابلیسک می‌سازند و آن را رمی می‌کنند، تا با این عمل تمام اوهامی را که تا امروز هم ادامه یافته است، طرد نمایند. این نماد، امروزه در میادین بزرگ کشورهای اروپایی و آمریکا ساخته شده و مردم هر روز به دور آن می‌گردند. سی بنای ابلیسک از مصر باستان باقی مانده که سیزده‌ عدد از آنها به روم برده شده و سایرین در شهرهایی نظیر سیسیل،‌ پاریس، لندن، نیویورک و سزاریا در قسمت اشغال شده فلسطین نصب شده است. بزرگ‌ترین ابلیسک دنیا در واشنگتون ساخته شده که ارتفاع آن به 170 متر می‌رسد و رئیس جمهور‌های آمریکا سوگند خود را در پای آن یاد می‌کنند. ابلیسک نماد قدرت ست در زمین و حیات و حمایت جاودانی اُزیریس در دنیای مردگان است از این رو سنگ هایی که شبیه آن تراشیده شده است، در قبرستان‌ها آمریکا بسیار به چشم می‌خورد.

8. صلیب شکسته (Swastika)

این نماد نیز در گروه های شیطان گرا به نشانه تمسخر و توهین به نماد دین مسیحیت(صلیب) به کار می رود و آن را نشان از صلیبی که شکسته شده است می دانند. البته این نماد بعضا از طرف گروه های نژادپرست نیز مورد استفاده قرار می گیرد و در زمان حکومت هیتلر بر آلمان نیز این نماد،‌علامت ارتش نازی ها بوده است. برخی محققین در زمینه جادوگری معتقدند که برخی معاونین ارشد هیتلر دارای تفکرات شیطان گرایی بوده (سیری در تاریخ جادوگری، ص108)، و استفاده از این علامت در حزب نازی ها ممکن است با اهداف شیطان گرایانه صورت گرفته باشد. این نماد نشان آئین میترائیسم (مهر پرستی) در ایران باستان نیز بوده و با عنوان "چرخ خورشید" از آن یاد می شده است.

گردنبند با نشان صلیب شکسته گردنبند با نشان S شیطانی و استفاده از نام مرلین منسون در اطراف آن گردنبند صلیب شیطانی انگشتر با نشان صلیب شکسته طرفداران مرلین منسون وی رابا لقب lord MM (پادشاه مرلین منسون) خطاب می کنند و نشان MM‌ را به این عنوان استفاده می نمایند. گردنبند با نشان پنتاگرام

نماد های دیگری نیز در گروه های شیطان گرا مورد استفاده قرار می گیرد ،‌که بعضا به خاطر ارتباط تنگاتنگی که میان انجمن های مخفی فراماسونری و جریان های مدرن شیطان گرایی وجود دارد ،‌نمادهای این گروه ها با هم اشتراکات فراوانی دارند . در ادامه تنها تصاویری از برخی این نمادها را می آوریم. توضیح و تشریح بیش تر این نمادها نیازمند فضای جداگانه و وسیع تری می باشد.

باید اشاره کنیم که شیطان گرایان و مراکز قدرت حامی آن ها، برای ترویج نمادهای مذکور در حوزه فرهنگ عمومی، از ابزارهای مختلفی استفاده می نمایند که از آن جمله می توان به استفاده از  این نمادها در ساخت زیورآلات ، پوشاک و البسه، ‌طراحی ساختمان ها ، نقاشی بر روی دیوارها و اماکن عمومی و ... اشاره کرد.

1392/9/24 13:50

- برای اینکه کریستال های زیبایتان بعد از شستشو درخشش خاصی پیدا کند، می توانید بار آخر آن ها را با مخلوط آب و سرکه آب بکشید.      

- برای پاک کردن بوی ماهی از بشقاب هایتان می توانید در ظرف شستشوی ظروف کمی تفاله ی قهوه گذاشته و شستشو را آغاز کنید.      

- برای اینکه درب شیشه ای قابلمه یا ماهیتابه بخار نگیرد، با پوست لیمو از داخل، سطح شیشه را بمالید


سیرابی و شیردان جزو امعا و احشای درون‌ شکم و بخشی از معده 4 قسمتی نشخوارکنندگان است. مصرف آن از زمان‌های قدیم به طور سنتی در کشور ما مرسوم بوده و از آن می‌توان در تهیه انواع غذاها برحسب میل خانواده همراه نان استفاده کرد. حال این پرسش مطرح می‌شود، ارزش تغذیه‌ای سیرابی و شیردان تا چه حد است؟ آیا می‌توان آن را به عنوان یک وعده غذایی کامل درنظر گرفت؟

نشخوارکنندگان، معده 4 قسمتی شامل سیرابی، شیردان و بخش‌هایی به نام نگاری و هزارلا دارند که بافت عضله دیواره آنها از جنس عضلات صاف بوده که از نظر ترکیب و ساختمان با عضلات مخطط مثل ماهیچه‌ها و عضله قلب فرق دارد و ارزش تغذیه‌ای آن از نظر پروتئین، چربی، ویتامین و املاح معدنی مقداری با گوشت متفاوت است.

کالری این ماده غذایی در مقایسه با گوشت گاو و گوسفند بسیار کم و میزان پروتئین آن تقریبا مشابه گوشت قرمز و مرغ است. نوع پروتئین آن حیوانی و از نظر اسیدهای آمینه کامل‌تر از پروتئین گیاهی است. از ویژگی‌های اصلی سیرابی و شیردان پروتئین بالا و با کیفیت آن است که می‌تواند در رشد، ترمیم، ساخت سلول‌ها و بافت‌های بدن نقش مهمی ایفا کند.

میزان چربی سیرابی و شیردان در هر 100 گرم، حدود 2‌تا 4 گرم بوده و می‌توان گفت در قیاس با انواع گوشت قرمز خصوصا گوشت گوسفند مقدار چربی کمتری دارد و تقریبا مشابه انواع گوشت کم‌چرب درنظر گرفته می‌شود. مقدار کلسترول آن نیز در هر 100 گرم حدود 95 میلی‌گرم که شبیه گوشت گاو کم‌چرب و کمتر از گوشت گوسفند است، به همین دلیل، کارشناسان تغذیه توصیه می‌کنند سیرابی برخلاف کله‌پاچه که کلسترول خون را افزایش می‌دهد، به دلیل چربی کم برای سلامت افراد مفید است.

میزان آهن آن شبیه گوشت و مقدار روی آن کمتر از گوشت قرمز است. سیرابی گوسفند و گاو سرشار از ویتامین B است و در هر 100 گرم آن حدود 130 کالری انرژی نهفته است.

معمولا در تهیه غذای سیراب و شیردان از جگر سفید نیز استفاده می‌کنند. جگر سفید یا همان شش‌ها که مسوول تنفس و تبادل اکسیژن و دی‌اکسید کربن در حیوان هستند، از نظر ترکیب و ارزش غذایی با جگر سیاه تفاوت دارند. میزان پروتئین جگر سفید کمتر از جگر سیاه و گوشت و مقدار چربی آن مشابه جگر سیاه ولی مقدار کلسترول آن بسیار بالا و بیشتر از گوشت کم‌چرب و مقدار آهن آن نیز از جگرسیاه کمتر است.

بسیاری از افراد به اشتباه تصور می‌کنند که جگر سفید منبع خوب و غنی ویتامین A است و گاهی آن را جایگزین جگر سیاه کرده و جهت تقویت بینایی آن را به هم توصیه می‌کنند، ولی خوب است بدانید مقدار ویتامین A جگر سفید بسیار پایین بوده و در مقایسه، ویتامین A جگر سیاه چندین‌برابر بیشتر از جگر سفید است. در هر حال می‌توان گفت سیرابی و شیردان جزو غذاهای خوب و با کیفیت است و از لحاظ خواص و مواد مغذی تقریبا مانند گوشت قرمز کم‌چرب است و مصرف 3 تا 4 بار آن در ماه می‌تواند در وعده ناهار یا عصرانه غذای کامل و مناسبی محسوب شود.

توصیه‌ها

برای خرید سیرابی به 2 چیز توجه کنید: اول این‌که بوی‌تعفن ندهد و دوم توجه به فصلی که سیرابی می خرید. سیرابی تابستان و پاییز، سفیدرنگ است، چون دام علوفه تازه خورده و تحرک زیاد داشته ولی سیرابی زمستان و بهار تیره‌رنگ است، چون دام در طول فصل، علوفه خشک خورده و تحرک بسیار کمی داشته، البته این مساله به معنای خرابی سیرابی نیست.

بهتر است قبل از پخت، این ماده غذایی را کامل شسته و تمام زواید اطراف آن را دور بریزید و در موقع خرید، بهداشت و سلامت این ماده غذایی را درنظر بگیرید و انواعی را که دارای بسته‌بندی بهداشتی، تاریخ مصرف و مجوز بهداشت هستند، انتخاب کنید.

معمولا در تهیه این غذا برای ایجاد طعم مطلوب از نمک زیاد استفاده می‌شود. بنابر این مصرف این غذا برای مبتلایان به فشار خون بالا توصیه نمی‌شود.

مصرف جگر سفید این غذا به دلیل کلسترول بالا برای افراد مبتلا به چربی خون مضر است و باید با احتیاط مصرف شود.

دسته ها : آشپزخونه
1392/9/22 15:7

سفیری از جنس آوا

سرویس فرهنگی پایگاه 598 - علی رمضانی/ معضل آلودگی هوای تهران که هر از چندی خبرساز می‌شود، آوازه‌اش به گوش همه رسیده است. وقتی هوا ناسالم باشد به افراد مسن، کودکان و بیماران و در یک کلام قشر آسیب‌پذیر توصیه می‌شود که از منازل خود خارج نشوند، مگر برای موارد ضروری. آمار مراجعه به بیمارستان‌ها زیاد می‌شود و نگرانی از آینده سلامت جامعه افزایش پیدا می‌کند.

اما کسی برای وضعیت فرهنگی اعلام خطر نمی‌کند. دلیلش را قبلاً هم گفته‌ایم؛ چون خونی به زمین ریخته نمی‌شود که نگران شویم و آژیر وضعیت قرمز را به صدا درآوریم. البته لزومی هم ندارد که وضعیت را قرمز بدانیم. اما اگر کسی وضعیت را سفید هم بداند قطعاً به خطا رفته است. اگر کسی بعد از عیان شدنِ نتایج تهاجم فرهنگی باز هم بگوید که تهاجم کجاست، فقط یک تبادل است!

قطعاً خود را به تغافل زده است. سؤال نگارنده از این افراد اینجاست؛ این چه تبادل و تعاملی است که جلوی رسیدن پیام ما به جهانیان گرفته می‌شود؟ چه تبادلی است که عقاید و باورهای ما به سخره گرفته و هتک می‌شود اما افسانه‌های طرف مقابل جزء مقدسات است و سؤال از آن نیز جایز نیست؟

به هر حال روی سخن ما در اینجا با کسانی که خود را به تغافل زده‌اند نیست؛ چون آن‌کس که خود را به خواب زده نمی‌توان بیدار کرد. روی سخن با کسانی است که زخم تهاجم را بر تن نحیف جامعه دیده‌اند و با آسیب‌دیدگان این حوزه برخورد داشته‌اند.

نکته اولی که باید دانست این است که همۀ افراد جامعه به بیماری فرهنگیِ حاد دچار نیستند و به قول دوستی، نود درصد افراد با یک مُسکّن معمولی درمان می‌شوند. پس ما نباید بهراسیم و با یک دسته‌بندی منطقی و دقیق به فکر نسخۀ اختصاصی برای هر دسته از افراد جامعه باشیم.

دوم اینکه در مواجهه با نسخه‌های ارائه شده از خودمان سؤال کنیم که ابزارهایی که از آن استفاده می‌کنیم شفابخش است یا خودش سفیرِ فرهنگ دیگری است. مثلاً موسیقی؛ سؤال کنیم که آیا موسیقی تنها یک قطعة شنوایی است یا خود می‌تواند یک سفیر فرهنگی یا حتی بالاتر، خود یک فرهنگ باشد؟

به نظر می‌رسد یک فرد با انتخاب قطعات موسیقی، سبک زندگی‌اش را انتخاب می‌کند. این انتخاب به انتخاب نوع لباس و پوشش منجر می‌شود. مرحلة بعد همسان‌گزینی است. فرد به گروه‌هایی که مانند او به آن موسیقی گوش می‌دهند گرایش پیدا می‌کند. چون علایق مشترک دارند، احتمالاً تکیه‌کلام‌ها و تکیه‌رفتارهای شبیه به هم پیدا می‌کنند. با آنها گروه دوستی تشکیل می‌دهد و مسیر خود را با آن گروه به پیش می‌برد.

از ابزار موسیقی در دنیا استفاده‌های مختلفی می‌شود. به رادیو و تلویزیون خودمان دقت کنید؛ آنچه توان یادآوری یک کارتن، سریال یا فیلم سینمایی را دارد، موسیقیِ آن فیلم است. به تعبیری فیلم را با موسیقی آن جا می‌اندازند. تیتراژ یک سریال بدون احتساب تکرارهای آن حداقل بیست بار پخش می‌شود، که اگر مناسبتی هم باشد، مثلاً در ماه رمضان، حداقل سی بار پخش می‌شود.

اگر نحله‌‌های انحرافیِ نوپا در دنیا مثلاً شیطان‌پرستی را مطالعه کنید، می‌بینید از ‌ابزارهای مهم آنها موسیقی است. آنها با استفاده از ابزار موسیقی مفاهیمشان را منتقل می‌کنند و پس از تبدیل این مفاهیم به مبانی اعتقادی برای فرد، همواره با پخش همان قطعه یادآور عملکرد مورد انتظار از مخاطبشان می‌شوند. حال می‌خواهد آن عمل مطابق با ارزش‌ها و هنجارهای فرد باشد، خواه نباشد.

پرداختن به مصداقی مانند موسیقی، به معنای نفی کلی آن نیست. بلکه موسیقی تنها یک نمونه است که برای دقت کردن به ابزارها بسیار کمک می‌کند.

در پایان دوباره می‌پرسم آیا موسیقی (به عنوان یک مصداق از ابزارهای فرهنگی) صرفاً یک ابزار است یا خود می‌تواند یک سفیر فرهنگی باشد؟

دسته ها :
1392/9/20 21:39

 

سفیری از جنس آوا

سرویس فرهنگی پایگاه 598 - علی رمضانی/ معضل آلودگی هوای تهران که هر از چندی خبرساز می‌شود، آوازه‌اش به گوش همه رسیده است. وقتی هوا ناسالم باشد به افراد مسن، کودکان و بیماران و در یک کلام قشر آسیب‌پذیر توصیه می‌شود که از منازل خود خارج نشوند، مگر برای موارد ضروری. آمار مراجعه به بیمارستان‌ها زیاد می‌شود و نگرانی از آینده سلامت جامعه افزایش پیدا می‌کند.

اما کسی برای وضعیت فرهنگی اعلام خطر نمی‌کند. دلیلش را قبلاً هم گفته‌ایم؛ چون خونی به زمین ریخته نمی‌شود که نگران شویم و آژیر وضعیت قرمز را به صدا درآوریم. البته لزومی هم ندارد که وضعیت را قرمز بدانیم. اما اگر کسی وضعیت را سفید هم بداند قطعاً به خطا رفته است. اگر کسی بعد از عیان شدنِ نتایج تهاجم فرهنگی باز هم بگوید که تهاجم کجاست، فقط یک تبادل است!

قطعاً خود را به تغافل زده است. سؤال نگارنده از این افراد اینجاست؛ این چه تبادل و تعاملی است که جلوی رسیدن پیام ما به جهانیان گرفته می‌شود؟ چه تبادلی است که عقاید و باورهای ما به سخره گرفته و هتک می‌شود اما افسانه‌های طرف مقابل جزء مقدسات است و سؤال از آن نیز جایز نیست؟

به هر حال روی سخن ما در اینجا با کسانی که خود را به تغافل زده‌اند نیست؛ چون آن‌کس که خود را به خواب زده نمی‌توان بیدار کرد. روی سخن با کسانی است که زخم تهاجم را بر تن نحیف جامعه دیده‌اند و با آسیب‌دیدگان این حوزه برخورد داشته‌اند.

نکته اولی که باید دانست این است که همۀ افراد جامعه به بیماری فرهنگیِ حاد دچار نیستند و به قول دوستی، نود درصد افراد با یک مُسکّن معمولی درمان می‌شوند. پس ما نباید بهراسیم و با یک دسته‌بندی منطقی و دقیق به فکر نسخۀ اختصاصی برای هر دسته از افراد جامعه باشیم.

دوم اینکه در مواجهه با نسخه‌های ارائه شده از خودمان سؤال کنیم که ابزارهایی که از آن استفاده می‌کنیم شفابخش است یا خودش سفیرِ فرهنگ دیگری است. مثلاً موسیقی؛ سؤال کنیم که آیا موسیقی تنها یک قطعة شنوایی است یا خود می‌تواند یک سفیر فرهنگی یا حتی بالاتر، خود یک فرهنگ باشد؟

به نظر می‌رسد یک فرد با انتخاب قطعات موسیقی، سبک زندگی‌اش را انتخاب می‌کند. این انتخاب به انتخاب نوع لباس و پوشش منجر می‌شود. مرحلة بعد همسان‌گزینی است. فرد به گروه‌هایی که مانند او به آن موسیقی گوش می‌دهند گرایش پیدا می‌کند. چون علایق مشترک دارند، احتمالاً تکیه‌کلام‌ها و تکیه‌رفتارهای شبیه به هم پیدا می‌کنند. با آنها گروه دوستی تشکیل می‌دهد و مسیر خود را با آن گروه به پیش می‌برد.

از ابزار موسیقی در دنیا استفاده‌های مختلفی می‌شود. به رادیو و تلویزیون خودمان دقت کنید؛ آنچه توان یادآوری یک کارتن، سریال یا فیلم سینمایی را دارد، موسیقیِ آن فیلم است. به تعبیری فیلم را با موسیقی آن جا می‌اندازند. تیتراژ یک سریال بدون احتساب تکرارهای آن حداقل بیست بار پخش می‌شود، که اگر مناسبتی هم باشد، مثلاً در ماه رمضان، حداقل سی بار پخش می‌شود.

اگر نحله‌‌های انحرافیِ نوپا در دنیا مثلاً شیطان‌پرستی را مطالعه کنید، می‌بینید از ‌ابزارهای مهم آنها موسیقی است. آنها با استفاده از ابزار موسیقی مفاهیمشان را منتقل می‌کنند و پس از تبدیل این مفاهیم به مبانی اعتقادی برای فرد، همواره با پخش همان قطعه یادآور عملکرد مورد انتظار از مخاطبشان می‌شوند. حال می‌خواهد آن عمل مطابق با ارزش‌ها و هنجارهای فرد باشد، خواه نباشد.

پرداختن به مصداقی مانند موسیقی، به معنای نفی کلی آن نیست. بلکه موسیقی تنها یک نمونه است که برای دقت کردن به ابزارها بسیار کمک می‌کند.

در پایان دوباره می‌پرسم آیا موسیقی (به عنوان یک مصداق از ابزارهای فرهنگی) صرفاً یک ابزار است یا خود می‌تواند یک سفیر فرهنگی باشد؟

 

1392/9/20 21:39


پرسش3:

آیا برای تقلید از مرجعیگفتن زبانی یا رساله مرجع لازم است؟

حضرات آیات:امام(ره)،بهجت،سیستانی،تبریزی،مکارم،خامنه ای،فاضل لنکرانی،وحید،نوری همدانی،صافی

خیر لازم نیست.

دسته ها : نیمکت
1392/9/13 14:59

پرسش 2:

آیا مجتهد میتواند از مجتهدی که نسبت به او اعلم است تقلید کند؟

حضرات آیات:امام(ره)،بهجت،تبریزی،مکارم،وحید،سیستانی،صافی،خامنه ای،نوری همدانی،فاضل لنکرانی

خیر تقلید مجتهد از دیگری حرام است.

 

 

دسته ها : نیمکت
1392/9/13 14:54
X