صدرالله با وجود آن همه گرفتاری ها و کار دمادم، به لحاظ زیرکی و هوش سیاسی ممتازی که داشت، هرگز از دسیسه های ضد انقلاب غافل نمی شد و پیوسته آن اوضاع را زیر نظر داشت. در این میان تعدادی از منافقین و ضد انقلابیون مسلح که توسط نیروهای محلی شناسایی شده بودند دستگیر و به مراجع قانونی سپرده شدند. او به تشکل بچه های مسلمان آن خطّه و نیروهای انقلابی و مذهبی مهاجرین ساکن در کرند عنایت خاصی داشت. خلاصه، در آن مدت کوتاه، شخصیت معنوی و اخلاق نیک و با صفا و چهره ی معصوم او، نه تنها دوستان انقلاب اسلامی که بسیاری از اهالی کرند و مردم آواره و جنگ زده را مجذوب خویش ساخته بود.
در نخستین روزهایی که حزب جمهوری اسلامی تاسیس شده بود، عده ای از برادران انقلابی، در روابط عمومی سپاه پاسداران بهبهان، گرد هم جمع آمدند تا برای شکل گیری دفتر حزب، در این شهر به مشورت بنشینند و درباره ی اساس نامه و مرام نامه ی آن گفت و گو کنند. در آن نشست، دو طرح بیان شدکه یکی از شهیدان آیت الله دکتر بهشتی و دیگری از دانشجویان بود. دو تن از منافقین معروف شهر در جلسه حضور داشتند. اما هنوز چهره ی اصلی و نیمه ی پنهان منافقان و از جمله آنان آشکار نشده بود. آنها درست در موقعی که طرح شهید بهشتی در جلسه به تصویب رسید، زبان به اعتراض گشودند. و با شیطنت سعی در به هم زدن نظم جلسه را داشتند