معرفی وبلاگ
امام خامنه ای زن را از دید اسلام، بزرگ خانه و گل و ریحانه خانواده خواندند و با اشاره به بحران زن در جوامع غربی، افزودند: در نظام اسلامی، كارهای فراوان برای احیای جایگاه حقیقی زن انجام شده اما هنوز مشكلات زیادی بخصوص در عرصه رفتار با زن در خانواده، وجود دارد كه باید با ایجاد پشتوانه های قانونی و اجرایی آنها را حل كرد. ایشان تأكید كردند: محیط خانواده برای زن باید محیطی امن، با عزت و آرامش بخش باشد تا زن بتواند وظیفه اصلی خود را كه حفظ خانواده است به بهترین وجه انجام دهد. خواهرم حجابت برادرم نگاهت
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 781497
تعداد نوشته ها : 1099
تعداد نظرات : 19
سوره قرآن 
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان
سلام مادر! از سازمان آمار مزاحم میشم، تعداد خانواده ی شما چند نفره؟ پیرزن سرش رو انداخت پایین و گفت: میشه آمار گیری از خانه ی ما باشه برای فردا؟ چرا مادر؟ ...پیرزن مکث کوتاهی کرد و گفت: آخه الان دقیق نمی دونم ! شاید فردا از پسرم خبری بشه روح همه شهیدان قرین رحمت ...... اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
دسته ها :
1393/4/3 23:47

بانوی محجبه ای در یکی از سوپرمارکت‌های زنجیره‌ای در فرانسه خرید می‌کرد؛خریدش که تموم شد برای پرداخت رفت پشت صندوق. صندوق‌دار یک خانم بی‌حجاب و اصالتاً عرب بود.

صندوق‌دار نگاهی از روی تمسخر بهش انداخت و همینطور که داشت بارکد اجناس را می‌گرفت اجناس او را با حالتی متکبرانه به گوشه میز می‌انداخت.

اما خانم باحجاب ما که روبنده بر چهره داشت خونسرد بود و چیزی نمی‌گفت و این باعث می‌شد صندوقدار بیشتر عصبانی بشه !

...

بالاخره صندوق‌دار طاقت نیاورد و گفت: «ما اینجا توی فرانسه ، خودمون هزار تا مشکل و بحران داریم این نقابی که تو روی صورتت داری یکی از همین مشکلاته که عاملش تو و امثال تو هستید ! ما اینجا اومدیم برای زندگی و کار نه برای به نمایش گذاشتن دین و تاریخ ! اگه می‌خوای دینت رو نمایش بدی یا روبنده به صورت بزنی برو به کشور خودت و هر جور می‌خوای زندگی کن»!

خانم محجبه اجناسی رو که خریده بود توی نایلون گذاشت،

نگاهی به صندق‌دار کرد، روبنده را از چهره برداشت و در پاسخ خانم صندوق‌ دار که از دیدن

چهره اروپایی و چشمان رنگین او جا خورده بود گفت:

من جد اندر جد فرانسوی هستم…

این دین من است ...

اینجا وطنم…

« شما دینتون را فروختید و ما خریدیم »

دسته ها :
1393/3/18 1:23
مرحوم آیت الله مجتهدی تهرانی (ره): یک روز در ایام تحصیل در نجف اشرف، پس از اقامه نماز پشت سر آیت الله مدنی، دیدم که ایشان شدیدا دارند گریه می‌کنند و شانه‌هایشان از شدت گریه تکان می‌خورد، رفتم پیش آیت الله مدنی و گفتم: ببخشید، اتفاقی افتاده که این طور شما به گریه افتاده‌اید؟ ایشان فرمودند: یک لحظه، امام زمان (عج) را دیدم که به پشت سر من اشاره نموده و فرمودند: «آقای مدنی! نگاه کن! شیعیان من بعد از نماز، سریع می‌روند دنبال کار خودشان و هیچکدام برای فرج من دعا نمی‌کنند. انگار نه انگار که امام زمانشان غایب است!» و من از گلایه امام زمان (عج) به گریه افتادم. کتاب مهربان‌تر از مادر – انتشارات مسجد مقدس جمکران تعجیل در فرج حضرت صاحب الزمان (عج) صلوات
دسته ها :
1393/3/9 1:12
 

توجه......توجه......توجه

در بازار لباس هايي عرضه شده كه روي اونها كلماتي به لغت لاتين چاپ شده و مردو در حال خريد اينگونه لباس ها هستنٰٔ...

حال فرقي نميكنه اين لباس ها زنانه مردانه يا بچه گانه باشند..

بعضي از اينگونه كلمات:

Vixen زن شرور

Nude لخت

Whore فاحشه

Theocracy شرك به خدا

Hussy زن گستاخ ؛دختر فاجره

Vice گناه؛فساد

Chorus gairl دختر رقاصه در جمع

و....

دسته ها :
1393/3/6 12:41
در صبح عاشورا شمر، آن بدبختى كه شايد در دنيا نظير نداشته باشد، شتاب داشتكه بيايد از جلو اوضاع را ببيند. اصرار داشت كه از پشت خيمه ها بيايد بلكهدست به يك جنايتى بزند، ولى نمى دانست كه امام حسين (ع ) قبلا دستور داده كه خيمه ها را نزديك به يكديگر، به شكل منحنى برپا دارند، پشت آنها را خندقبكنند و در آن آتش برپا بكنند، تا دشمن نتواند حمله كند. وقتى شمر ملعون آمد و با اين وضع مواجه شد ناراحت گرديد و شروع كرد به فحاشى كردن . يكى ازاصحاب امام حسين (ع ) عرض كرد يا اباعبدالله ، اجازه دهيد الان او را با يك تير از پاى دربياورم . حضرت فرمودند: نه . او گمان كرد كه حضرت توجه ندارند كه شمر ملعون چه خبيثى است . حضرت امام حسين (ع ) در جواب اصحاب ، عرض كرد: من او را مى شناسم كه چه فرد شقى است . اصحاب گفتند: پس چرا اجازهنمى دهيد به حساب او برسيم ؟ حضرت فرمودند: من نمى خواهم تا در ميان ما جنگ برقرار نشده است ، من جنگ را شروع كرده باشم تا آنها دست به جنگ و خونريزى نزنند من دست به جنگ نمى زنم و شروع نمى كنم .
دسته ها :
1393/1/20 10:30
 به خدا حافظي تلخ تو سوگند نشد

كه تو رفتي ودلم ثانيه اي بند نشد

 با چراغي همه جا گشتم وگشتم در شهر

هيچ كس هيچ كس اينجا به تو مانند نشد 

هر كسي در دل من جاي خودش را دارد

جانشين تو در اين سينه خداوند نشد 
دسته ها :
1392/12/14 21:22

پیام انقلاب

فجر است و سپیده حلقه بر در زده است , روز آمده تاج لاله بر سر زده است . با آمدن امام در کشور ما , خورشید حقیقت زافق سر زده است . ۱۲ بهمن و فرا رسیدن دهه فجر بر ملت ایران مبارک باد .

******************************************************* 

 از نهضت قاطعانه ی روح الله
شد دست ستمگران ز ایران کوتاه
با دست تهی و این همه پیروزی
لا حول و لا قوت الا بالله
...
دهه فجر مبارکباد

******************************************************** 

 شهیدان را به نوری ناب شوییم / درون چشمه ی مهتاب شوییم
شهیدان همچو آب چشمه پاکند / شگفتا آب را با آب شوییم . . .

******************************************************* 

 پویا و باوقار، شهوار می رویم
استاده بر مسیر، بیدار می رویم
در باغ انقلاب، شاد و بلند و سبز
هر روز تازه تر، پر بار می رویم
دانش سلاح ما، حق است یار ما
از ذکر یاحسین سرشار می رویم
*دهه فجر مبارک*

********************************************************

 پویا و باوقار ، شهوار می رویم , استاده بر مسیر ، بیدار می رویم . در باغ انقلاب ، شاد و بلند و سبز , هر روز تازه تر، پر بار می رویم . دانش سلاح ما ، حق است یار ما , از ذکر یاحسین , سرشار می رویم .

*******************************************************

 برخیز که فجر انقلاب است امروز , بیگانه صفت خانه خراب است امروز . هر توطئه و نقشه که دشمن بکشد , از لطف خدا نقش بر آب است امروز . ۲۲ بهمن سالروز پیروزی انقلاب اسلام مبارک باد .

******************************************************** 

 از خون سرخ بهمن سرسبز شد بهاران , اندیشه باور شد در امتداد باران . بر صخره های همّت جوشیده خون غیرت , بانگ سرود و وحدت آید ز چشمه ساران . و الفجر بهمن آمد فصل شکفتن آمد , بر پهندشت باور، خالی است جای یاران . دهه فجر بر همگان مبارک

دسته ها :
1392/11/8 0:47

مداد عمر

خوب می خوام در مورد موضوعی براتون صحبت کنم که خود شما هم با اون آشنا هستین ولی سعی نمی کنین بهش فکر کنین حالا هر کدومتونم یه دلیلی واسه یه این کارتون دارین خوب بهتر برم سر اصل مطلب مداد عمر آره مداد مثلی از زندگی ماست و کوتاهی و گذرا بودن اون رو به ما نشان میده تا حالا به یه مداد نو که تازه اونو خریدین توجه کردین مداد اولش سالمه دو طرف سرش نوک نداره و تازه شما اون را تراش می کنین خب این قسمت کار همان جایی که ما تازه به دنیا آمدیم و چشم هامونو باز می کنیم کمی که به دور و ور خودمون نگاه می کنیم شروع میکنم به نق نق کردن حالا ما تازه اول راهیم یکم که اون مداد و استفاده میکنیم و و تراشش میکنیم اون کوچیکتر میشه خوب این مرحله از زندگی اون موقعه ای که ما دوره ی کودکی و پشت سر گذاشتیم و یه کوچولو بزرگتر شدیم درست فهمیدین دوره ای نوجوانی آره همون موقعه ای که خیلی فکرمون شلوغه به همه چیو همه کس کار داریم دوره ای سرنوشت ساز زندگیمون حالا این مداد تازه وسطای راهه همین مداد هر روزی  که میگذره کوچیکو کوچیک میشه حالا همون مدادی که سالم بود و نو خیلی کوچولو شده حالا دوره ییریش رسیده شاید سختی اول روز نتونی فراموش کنی تراشیده شدن با تراش زندگی و پوست انداختن و اینکه تو گریه می کنی و دور اطرافیانه خوشحالند از اینکه یک مداد جدیید به آنها اضافه شده و حلا بستگی داره چه رنگی باشی آبی قرمز سبز یا اینکه سیاه ولی هر رنگی که باشی توی جعبه مداد رنگی نیازت دارند و جزعی از خانواده هستی روزهای اول نوکت خیلی تیز و شکننده است و با احتیاط باید بنویسی و خط نازک و کمرنگی دار ی و هنوز نمی تونی تن تند بنویسی کمی که می گذره تازه تازه می تونی یک خط درشت بنویسی با کلمات گنگ و صدا های نا مفهوم و گاهی هم جیرجیرت روی کاغذ روزگار در می آید وکم کم نوکت کلفت می شه و دیگه خط خوبی نداری و اینجاست که دوباره تراش زندگی می یاد تا دوباره صیقلت بده و لایه ای از روت برداره هنوز اندازه زیاد کوتاه نشده و تو خوشحالی از اینکه دوباره خوب می نویسی  شروع می کنی به کشیدن اولین حروف برای نوشتن یک جمله خاطره اولی ها هیچ موقع از یاد ت نرفته با چه سختی یک دایره گرد کشیدی بعد از ان با تمام قامتت یک خط راست بلند اما کمی کج و ماوج و نازک در کنارش یک خط خمیده که از زمینه بیرون زده بود مثل یک نیمه کمان و در کنارش یک خط که گود بود  اولش معلوم نبود که چی نوشتی اما وقتی از بالا نگاه کردم دیدم چه کلمه زیبایی که در جهان همتا ندارد کلمه مادر و بعد شروع کردی به نوشتن کلمه پدر و همین طور ادامه دادی هرروز چیز تازه ای یاد می گرفتی و خوشحال بودی هی تراش می شودی و نوشتی و حالا اگه یه کمی تو زندگی  سختی  کشیدم یه روزهای خوبی رو هم پشت سر گذاشتم مثل همون موقعه ای که یه بچه ی کوچیک با هزار امید و خواهش می او مدو منو می خرید از این که میدیدم برای یه فرشته مهم و ارزش دارم و برای اینکه من رو در دست بگیره و نقاشی کنه لحظه شماری میکنه خوشحال میشم و به زندگی امیدوار. همون موقعه ای که با هام نقاشی میکشنو به خاطرش تشویق میشن درسته که از من به خوبی مراقبت نمیکنن و بعد از این که کوچیک شدم منو میندازن یه گوشه و بهم هیچ توجه نمیکنن و تا زمانی که به من احتیاجی نداشته باشن از لابه لای وسایلی که دیگه بهشون هیچ احتیاجی ندارن در نمیارن ولی خوشحالیه اونا خوشحالیه من من فدا میشم فدای یک لحظه شاد بودنه اونها همین برای من کافیه .

دسته ها :
1392/11/3 3:20

فـریاد مـولای متقیـان علـی (علیـه السـلام)

 از فرمایشـات پیامبـر اکـرم(ص):

بهشت ، مشتـاق علـى و سلمـان و عمـار است.

مقدمـه

هر خردمندى در پى هدفى است که براى رسیدن به آن ، علاوه بر تلاش و کوشش ، نیازمند الگو و نمونه رفتارى است. نقش الگو در سرنوشت انسان ها تعیین کننده است ، از این رو ارائه اسوه زندگى براى افراد جویاى کمال, کارى پسندیده خواهد بود.
بنا به روایتى که شیعه و اهل سنت به صورت متواتر از رسول گرامى اسلام (ص) ، که خدا او را اسوه حسنه معرفى کرده است ، (1) نقل کرده اند, آن حضرت شخصیت عمار را الگو و معیار براى شناخت سره از ناسره و حق از باطل قرار داده است. بدین جهت ضرورت دارد گذرى به تاریخ زندگى این صحابى بزرگوار داشته باشیم
.

خلاصـه زندگانـى عمـار

وى فرزند یاسربن عامر و کنیه اش (ابویقظان) و القابش, طیب, مطیب, مذحجى عنسى و مولا بنى مخزوم است. پدرش یاسر که از قبیله (بنى ثعلبه عنسى) در (یمن) بود, به انگیزه یافتن برادر گم شده اش به مکه سفر کرد و در آن جا ماندگار شد و با ابوحذیفه مخزومى پیمان ولائى بست. ابوحذیفه یکى از کنیزانش به نام (سمیه) را به عقد او در آورد و عمار از وى به دنیا آمد. گرچه تاریخ تولد عمار به روشنى معلوم نیست, اما از شواهدى که خواهد آمد, مى تواند سال ولادت او را 43 سال پیش از بعثت پیامبر(ص) دانست.

ویژگـى هاى ظاهـرى عمـار

او قامتى بلند و موزون, چشمانى درشت و زیبا و چهره اى گندم گون داشت و در اواخر عمر, رعشه اى براندامش عارض شد. کم حرف و اندیشمند بود و بسیار این ذکر را تکرار مى کرد: (به خداى رحمان پناه مى برم از فتنه). (2)

اسـلام  و خـاندان عمـار

وى با پدر و مادرش تا زمان مرگ مولایشان (ابوحذیفه) با وى زیستند و هنگامى که رسول خدا (ص) به پیامبرى برگزیده شد و دعوت خود را علنى ساخت, آنان از نخستین گروندگان به اسلام بودند. (3)

استـوارى ایمـان عمـار

از آن جایى که خاندان یاسر در مکه قوم و عشیره اى نداشتند, همانند دیگر مسلمانان مستضعف مانند: بلال حبشى, صهیب رومى و خباب بن ارت مورد آزار و شکنجه طاقت فرساى قریش و حتى مورد بى مهرى بنى مخزوم قرار گرفتند. مشرکان قریش آنان را در برابر گرماى سوزان آفتاب قرار داده و سنگ بزرگى بر روى سینه شان مى نهادند و گاهى زره آهنى بر تنشان کرده و با زنجیر بر روى شن هاى داغ مکه مى کشاندند. رسول گرامى اسلام (ص) با دیدن این صحنه هاى دلخراش و رقتآور, آنان را به صبر و بردبارى توصیه نموده و به بهشت جاودان مژده مى داد. (4)

یاسر در اثر همین شکنجه ها, جان داد و سمیه نیز با ضربه اى که ابوجهل بر شکمش وارد ساخت, به شهادت رسید و نامشان به عنوان شهیدان نخستین, در تاریخ اسلام جاودانه شد. (5)

یک اشتبـاه تاریخـى

ابن قتیبه دینورى در کتاب (المعارف), ابن سعد در کتاب (الطبقات) , بلاذرى در کتاب (انساب الاشراف) و ابن عساکر در کتاب تاریخش آورده اند که سمیه پس از به شهادت رسیدن یاسر با (ازرق) , غلام حارث بن کلده که رومى الاصل بود, ازدواج کرد. با توضیحى که درباره مادر عمار داده شد, از این اشتباه تاریخى پرده برداشته شد. همان گونه که ابن عبدالبر اندلسى گفته است: ازرق رومى با سمیه, مادر زیاد بن ابیه که همسر مولایش حارث بن کلده بود, پس از وى ازدواج کرد.(6)

سپـر تقیـه

کار عمار تازه مسلمان , پس از شهادت پدر و مادرش دشوارتر گردید و شکنجه وى از سوى مشرکان مکه به اوج خود رسید تا این که براى رهایى از ستم هاى قریش, در برابر خواسته هاى آنان دایر بر ستایش بتهاى (لات) و (عزى) و بدگویى از پیامبر(ص) تسلیم شد و چنین کرد. پس از این جریان نزد رسول خدا (ص) شتافت و در حالى که به شدت مى گریست چنین گفت:

 (چیزى به زبان راندم که دلم بر خلاف آن است و بر ایمانم سخت استوارم).

رسول خدا (ص) با دست پر مهرش اشک از چشمان عمار زدود و فرمود:

 (اگر باردیگر تو را آزار دادند و خواستند که به من ناسزا گویى همان را انجام بده).

بدین سان عمار با عمل کردن به تقیه که ریشه قرآنى دارد و مورد سفارش اکید امامان معصوم علیهم السلام است ـ(7) خود را از آزار قریش رهانید. برخى او را به خاطر این کار و تسلیم ظاهرى در برابر کفار, سرزنش کرده و کافر دانستند. این سخنان به گوش پیامبر (ص) رسید, فرمود:

 (چنین نیست; بلکه سراپاى وجود عمار را ایمان فرا گرفته و باگوشت و خون او آمیخته است). (8)

و آیه (من کفر بالله من بعد ایمانه الا من اکره و قلبه مطمئن بالایمان) (9) در باره وى نازل شد. (10)

دسته ها :
1392/10/6 18:17

سفیری از جنس آوا

سرویس فرهنگی پایگاه 598 - علی رمضانی/ معضل آلودگی هوای تهران که هر از چندی خبرساز می‌شود، آوازه‌اش به گوش همه رسیده است. وقتی هوا ناسالم باشد به افراد مسن، کودکان و بیماران و در یک کلام قشر آسیب‌پذیر توصیه می‌شود که از منازل خود خارج نشوند، مگر برای موارد ضروری. آمار مراجعه به بیمارستان‌ها زیاد می‌شود و نگرانی از آینده سلامت جامعه افزایش پیدا می‌کند.

اما کسی برای وضعیت فرهنگی اعلام خطر نمی‌کند. دلیلش را قبلاً هم گفته‌ایم؛ چون خونی به زمین ریخته نمی‌شود که نگران شویم و آژیر وضعیت قرمز را به صدا درآوریم. البته لزومی هم ندارد که وضعیت را قرمز بدانیم. اما اگر کسی وضعیت را سفید هم بداند قطعاً به خطا رفته است. اگر کسی بعد از عیان شدنِ نتایج تهاجم فرهنگی باز هم بگوید که تهاجم کجاست، فقط یک تبادل است!

قطعاً خود را به تغافل زده است. سؤال نگارنده از این افراد اینجاست؛ این چه تبادل و تعاملی است که جلوی رسیدن پیام ما به جهانیان گرفته می‌شود؟ چه تبادلی است که عقاید و باورهای ما به سخره گرفته و هتک می‌شود اما افسانه‌های طرف مقابل جزء مقدسات است و سؤال از آن نیز جایز نیست؟

به هر حال روی سخن ما در اینجا با کسانی که خود را به تغافل زده‌اند نیست؛ چون آن‌کس که خود را به خواب زده نمی‌توان بیدار کرد. روی سخن با کسانی است که زخم تهاجم را بر تن نحیف جامعه دیده‌اند و با آسیب‌دیدگان این حوزه برخورد داشته‌اند.

نکته اولی که باید دانست این است که همۀ افراد جامعه به بیماری فرهنگیِ حاد دچار نیستند و به قول دوستی، نود درصد افراد با یک مُسکّن معمولی درمان می‌شوند. پس ما نباید بهراسیم و با یک دسته‌بندی منطقی و دقیق به فکر نسخۀ اختصاصی برای هر دسته از افراد جامعه باشیم.

دوم اینکه در مواجهه با نسخه‌های ارائه شده از خودمان سؤال کنیم که ابزارهایی که از آن استفاده می‌کنیم شفابخش است یا خودش سفیرِ فرهنگ دیگری است. مثلاً موسیقی؛ سؤال کنیم که آیا موسیقی تنها یک قطعة شنوایی است یا خود می‌تواند یک سفیر فرهنگی یا حتی بالاتر، خود یک فرهنگ باشد؟

به نظر می‌رسد یک فرد با انتخاب قطعات موسیقی، سبک زندگی‌اش را انتخاب می‌کند. این انتخاب به انتخاب نوع لباس و پوشش منجر می‌شود. مرحلة بعد همسان‌گزینی است. فرد به گروه‌هایی که مانند او به آن موسیقی گوش می‌دهند گرایش پیدا می‌کند. چون علایق مشترک دارند، احتمالاً تکیه‌کلام‌ها و تکیه‌رفتارهای شبیه به هم پیدا می‌کنند. با آنها گروه دوستی تشکیل می‌دهد و مسیر خود را با آن گروه به پیش می‌برد.

از ابزار موسیقی در دنیا استفاده‌های مختلفی می‌شود. به رادیو و تلویزیون خودمان دقت کنید؛ آنچه توان یادآوری یک کارتن، سریال یا فیلم سینمایی را دارد، موسیقیِ آن فیلم است. به تعبیری فیلم را با موسیقی آن جا می‌اندازند. تیتراژ یک سریال بدون احتساب تکرارهای آن حداقل بیست بار پخش می‌شود، که اگر مناسبتی هم باشد، مثلاً در ماه رمضان، حداقل سی بار پخش می‌شود.

اگر نحله‌‌های انحرافیِ نوپا در دنیا مثلاً شیطان‌پرستی را مطالعه کنید، می‌بینید از ‌ابزارهای مهم آنها موسیقی است. آنها با استفاده از ابزار موسیقی مفاهیمشان را منتقل می‌کنند و پس از تبدیل این مفاهیم به مبانی اعتقادی برای فرد، همواره با پخش همان قطعه یادآور عملکرد مورد انتظار از مخاطبشان می‌شوند. حال می‌خواهد آن عمل مطابق با ارزش‌ها و هنجارهای فرد باشد، خواه نباشد.

پرداختن به مصداقی مانند موسیقی، به معنای نفی کلی آن نیست. بلکه موسیقی تنها یک نمونه است که برای دقت کردن به ابزارها بسیار کمک می‌کند.

در پایان دوباره می‌پرسم آیا موسیقی (به عنوان یک مصداق از ابزارهای فرهنگی) صرفاً یک ابزار است یا خود می‌تواند یک سفیر فرهنگی باشد؟

دسته ها :
1392/9/20 21:39
حديث (1) امام على عليه السلام :

فى صِفَةِ النَّبىِّ  صلى الله عليه و آله  : طَبيبٌ دَوّارٌ بِطِبِّهِ قَد أَحكَمَ  مَراهِمَهُ و َأَحمى (أمضى) مَواسِمَهُ يَضَعُ ذلِكَ حَيثُ الحاجَةُ إِلَيهِ  مِن قُلوبٍ عُمىٍ و َآذانٍ صُمٍّ و َأَلسِنَةٍ بُكمٍ، مُتَتَبِّعٌ بِدَوائِهِ  مَواضِعَ الغَفلَةِ و َمَواطِنَ الحَيرَةِ... ؛

در توصيف پيامبر  صلى الله عليه و آله مى فرمايد: پزشكى است كه با دانش خود، همواره  ميان مردم مى گردند، مرهم هايش را به خوبى فراهم و ابزار كارش را آماده كرده و آنها  را هر جا كه لازم باشد، از دلهاى كور و گوشهاى كر و زبان هاى گنگ به كار مى برد.  غفلت گاه ها و جايگاه هاى حيرت را جستجو و با داروى خود آنها را درمان مى كند.

نهج البلاغه(صبحي صالح) ص156 ، خطبه 108

حديث (2) ابن شهر آشوب :

"كانَ النَّبىُّ  صلى الله عليه و آله" لافَظٌّ وَ لاغَليظٌ  وَ لا صَخّابٌ فِى السواقِ وَ لا يَجزى السَّيِّئَةَ السَّيِّئَةَ وَ لكِن يَعفو  وَيَغفِرُ؛

"پيامبر خدا  صلى  الله  عليه  و  آله" نه تندخوست و نه خشن و نه اهل  جارو جنجال. در كوچه و بازار، بدى را با بدى جواب نمى دهد، بلكه مى بخشد و گذشت  مى كند.

مناقب آل ابي طالب عليهم السلام (ابن شهرآشوب)،  ج1، ص147 

حديث (3) امام حسين عليه السلام :

كانَ صلى الله عليه و آله... يُعطى كُلَّ جُلَسائِهِ نَصيبَهُ وَ لا يَحسَبُ  أَحَدٌ مِن جُلَسائِهِ أَنَّ أَحَدا أَكرَمُ عَلَيهِ مِنهُ؛

پيامبر صلى الله عليه و آله بهره هر يك از هم نشينان خود را عطا مى فرمودند و چنان  معاشرت مى نمودند كه كسى گمان نمى كرد شخص ديگرى نزد پيامبر از او گرامى تر باشد.

مستدرك الوسايل و مستنبط المسايل ج8 ، ص 438 - بحارالأنوار(ط-بيروت) ج16، ص152

حديث (4) امام على عليه السلام :

وَ هُوَ خاتَمُ النَّبيّينَ، أَجوَدُ النّاسِ كَفّا و َاَرحَبُ النّاسِ صَدرا  و َأَصدَقُ النّاسِ لَهجَةً و َأَوفَى النّاسِ ذِمَّةً و َأَليَنُهُم عَريكَةً  وَ أَكرَمُهُم عِشرَةً مَن رَآهُ بَديهَةً هابَهُ و َمَن خالَطَهُ مَعرِفَةً  أَحَبَّهُ يَقولُ ناعِتُهُ: لَم اَرَقَبلَهُ و َلا بَعدَهُ مِثلَهُ؛

او خاتم پيامبران است. بخشنده ترين مردم بود، سعه صدرش از همه بيشتر (پرحوصله ترين  مردم) و راستگوترين و پايبندترين آنان به عهد و پيمان. از همه نرمخوتر بود و رفتارش  بزرگوارانه تر. هر كس بدون سابقه قبلى او را مى ديد، هيبتش او را مى گرفت و هر كس  با او معاشرت مى نمود و او را مى شناخت دوستدارش مى شد و هر كس مى خواست او را وصف  كند، مى گفت: نظير او را در گذشته و حال نديده ام.

بحارالأنوار(ط-بيروت) ج16، ص190

حديث (5) ابن شهر آشوب :

"كانَ النَّبىُّ  صلى الله عليه و آله" لا يَقومُ وَ لا يَجلِسُ إِلاّ عَلى ذِكرِ  اللّه ؛

"پيامبر خدا  صلى  الله  عليه  و  آله" بر نمى خاست و  نمى نشست مگر با ذكر خدا.

مناقب آل ابي طالب عليهم السلام (ابن شهرآشوب)  ج1، ص147 

حديث (6) ابن شهر آشوب:

كانَ النَّبىُّ  صلى الله عليه و آله... يُجالِسُ الفُقَراءَ وَ يُواكِلُ  المَساكينَ؛

در مناقب ابن شهر آشوب آمده است: پيامبر خدا  صلى الله عليه و آله با تهيدستان  مى نشستند و با مستمندان غذا مى خوردند.

مناقب آل ابي طالب عليهم السلام (ابن شهرآشوب)  ج1، ص146 

حديث (7) ابن شهر آشوب :

كانَ النَّبِىُّ  صلى الله عليه و آله قَبلَ المَبعَثِ مَوصوفا بِعِشرينَ  خَصلَةً مِن خِصالِ الأَنبياءِ، لَوِانفَرَدَ أَحَدٌ بِأَحَدِها لَدَلَّ عَلى  جَلالِهِ، فَكَيفَ مَنِ اجتَمَعَت فيهِ؟! كانَ نَبيّا أَمينا، صادِقا، حاذِقا،  أَصيلاً، نَبيلاً، مَكينا، فَصيحا، نَصيحا، عاقِلاً، فاضِلاً، عابِدا، زاهِدا،  سَخيّا، كَميّا، قانِعا، مُتَواضِعا، حَليما، رَحيما، غَيورا، صَبورا، مُوافِقا،  مُرافِقا، لَم يُخالِط مُنَجِّما وَلا كاهِنا وَلاعَيّافا؛

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پيش از آن كه مبعوث شود، بيست خصلت از خصلت هاى  پيامبران را دارا بود كه اگر فردى يكى از آنها را داشته باشد، دليل بر عظمت اوست چه  رسد به كسى كه همه آنها را دارا باشد، آن حضرت پيامبرى امين، راستگو، ماهر، اصيل،  شريف، والامقام، سخنور، خيرخواه، خردمند، بافضيلت، عابد، زاهد، سخاوتمند، دلير و  جنگاور، قانع، فروتن، بردبار، مهربان، غيرتمند، صبور، سازگار و نرمخو بود، با هيچ  منجّم (قائل به تأثير ستارگان)، غيب گو و پيش گويى هم نشين نبود. 

مناقب آل ابي طالب عليهم السلام (ابن شهرآشوب)  ج1، ص123 

حديث (8) امام صادق عليه السلام :

كانَ رسولُ اللّه  صلى الله عليه و  آله أكْثَرَ ما يَجلِسُ تُجاهَ القِبلةِ؛

پيامبر خدا هنگام نشستن، بيشتر رو به قبله مى نشست.

وسايل الشيعه ج12 ، ص109 ،ح15783 - كافي(ط-الاسلاميه) ج2 ، ص 661

حديث (9) رسول اكرم صلى الله عليه و آله :

اَنـَا اَديبُ اللّه  وَ عَلىٌّ اَديبى، اَمَرَنى رَبّى بِالسَّخاءِ وَ الْبِرِّ وَ نَهانى عَنِ الْبُخْلِ وَ الْجَفاءِ وَ ما شَى ءٌ اَبْغَضُ اِلَى اللّه  عَزَّوَجَلَّ مِنَ الْبُخْلِ وَ سوءِ الْخُلُقِ، وَ اِنَّهُ ليُفْسِدُ العَمَلَ كَما يُفْسِدُ الخَلُّ الْعَسَلَ؛

من ادب آموخته خدا هستم و على، ادب آموخته من است. پروردگارم مرا به سخاوت و نيكى كردن فرمان داد و از بخل و سختگيرى بازَم داشت. در نزد خداوند عزّوجلّ چيزى منفورتر از بخل و بد اخلاقى نيست. بد اخلاقى، عمل را ضايع مى كند، آن سان كه سركه عسل را.

مكارم الاخلاق، ص 17

حديث (10) پيامبر صلى لله  عليه  و  آله :

اِنَّ اَحْسَنَ الْحَديثِ كِتابُ اللّه  وَ خَيْرَ الْهُدى هُدى مُحَمَّدٍ صلى الله  عليه  و  آله وَ شَرَّ الاُمورِ مُحْدَثاتُها؛

بهترين سخن، كتاب خدا و بهترين روش، روش پيامبر صلى لله  عليه  و  آله و بدترين امور بدعت هاست (پديده هاى مخالف دين).

امالي (طوسي) ص 337 - بحارالأنوار(ط-بيروت)، ج 74، ص 122

حديث (11) پيامبر صلى الله عليه و آله :

ألا اُخْبِرُكُمْ بِاَشبَهِكُم بى؟ قَالوا: بَلى يا رَسولَ اللّه. قالَ: اَحسَنُكُم خُلقا وَ اَليَنُكُم كَنَفا وَ اَبَرُّكُم بِقَرَابَتِهِ وَ اَشَدُّكُم حُبّا لاِخوانِهِ فى دينِهِ وَ اَصبَرُكُم عَلَى الحَقِّ وَ اَكظَمُكُم لِلغَيظِ وَ اَحسَنُكُم عَفْوا وَ اَشَدُّكُم مِن نَفْسِهِ اِنْصافا فِى الرِّضا وَ الْغَضَبِ؛

آيا شما را از شبيه ترينتان به خودم با خبر نسازم؟ گفتند: آرى اى رسول خدا! فرمودند: هر كس خوش اخلاق تر، نرم خوتر، به خويشانش نيكوكارتر، نسبت به برادران دينى اش دوست دارتر، بر حق شكيباتر، خشم را فروخورنده تر و با گذشت تر و در خرسندى و خشم با انصاف  تر باشد.

كافى(ط-الاسلاميه) ج 2، ص 240 و 241

حديث (12) پيامبر صلى الله عليه و آله :

اَلا اُخْبِرُكُمْ بِاَبْعَدِكُمْ مِنّى شَبَها؟ قَالُوا: بَلى يا رَسولَ اللّه. قالَ: اَلْفاحِشُ الْمُتَفَحِّشُ الْبَذى ءُ، اَلْبَخِيلُ، اَلْمُخْتَالُ، اَلْحَقودُ، اَلْحَسُودُ، اَلْقاسِى الْقَلْبِ، اَلْبَعِيدُ مِنْ كُلِّ خَيْرٍ يُرْجى، غَيْرُ المَاْمونِ مِنْ كُلِّ شَرٍّ يُتَّقى؛

آيا شما را از كم شباهت ترينتان به خودم آگاه نسازم؟ عرض كردند: چرا، اى رسول خدا! فرمودند: زشتگوىِ بى آبروىِ بى شرم، بخيل، متكبر، كينه توز، حسود، سنگدل، كسى كه هيچ اميدى به خيرش و امانى از شرش نيست.

كافى(ط-الاسلاميه) ج 2، ص 291

حديث (13) ديلمى :

كانَ النَّبىُّ صلى الله عليه و آله... يُسَلِّمُ عَلى مَنِ اسْتَقْبَلَهُ مِنْ كَبيرٍ وَ صَغيرٍ وَ غَنىٍّ وَ فَقيرٍ و لا يُحَقِّرُ ما دُعِىَ اِلَيهِ و لو اِلى خَشفِ التَّمْرِ وَ كانَ خَفيفَ المَؤونَةِ كَريمَ الطَّبيعَةِ، جَميلَ المُعاشَرَةِ، طَلِقَ الوَجهِ، بَشّاشا من غَيرِ ضِحكٍ، مَحْزونا مِن غَيرِ عَبوسٍ، مُتَواضِعا مِنْ غَيْرِ مَذَلَّةٍ، جَوادا مِن غَيْرِ سَرَفٍ، رَقيقَ القَلبِ، رَحيما بِكُلِّ مُسْلِمٍ... ؛

رسول اكرم صلى الله عليه و آله به هر كس برخورد مى نمودند، از بزرگ و كوچك، ثروتمند و فقير، سلام مى كردند و اگر به جايى حتى براى خوردن خرمايى خشك دعوت مى شدند، آن را كوچك نمى شمردند. زندگيشان كم هزينه بود، بزرگ طبع، خوش معاشرت و گشاده رو بودند، بى آن كه بخندند، هميشه متبسم بودند، بى آن كه اخمو باشند، محزون بودند، بى آن كه از خود ذلّتى نشان دهند، متواضع بودند، مى بخشيدند ولى اسراف نمى نمودند، دل نازك و نسبت به تمام مسلمانان مهربان بودند.

ارشاد القلوب الي الصواب(ديلمي) ج 1، ص 115

حديث (14) قال المعصوم (ع) :

اِنَّ النَّبىَّ صلى الله عليه و آله كانَ يُحِبُّ الفالَ الحَسَنَ وَ يَكْرَهُ الطِّيَرَةَ؛

پيامبر صلى الله عليه و آله فال خوب را دوست داشتند و از فال بد، بدشان مى آمد.

بحار الانوار (ط-بيروت) ج 100 ،ص294 - مكارم الاخلاق، ص 350

حديث (15) امام على عليه السلام :

وَ هُوَ خاتَمُ النَّبيّينَ، اَجْوَدُ النّاسِ كَفّا وَ اَرْحَبُ النّاسِ صَدْرا وَ اَصْدَقُ النّاسِ لَهْجَةً وَ اَوْفَى النّاسِ ذِمَّةً وَ اَلْيَنُهُمْ عَريكَةً وَ اَكْرَمُهُمْ عِشْرَةً مَنْ رَآهُ بديهَةً هابَهُ وَ مَنْ خالَطَهُ مَعْرِفَةً اَحَبَّهُ يَقولُ ناعِتُهُ لَمْ اَرَ قَبْلَهُ وَ لا بَعْدَهُ مِثْلَهُ؛

او كه خاتم پيامبران بود، بخشنده ترين، پرحوصله ترين، راستگوترين، پايبندترين مردم به عهد و پيمان، نرم خوترين و خوش مصاحبت ترين مردم بود، هر كس بدون سابقه قبلى او را مى ديد، هيبتش او را مى گرفت و هر كس با او معاشرت مى نمود و او را مى شناخت دوستدارش مى شد و هر كس مى خواست او را تعريف كند، مى گفت: نظير او را پيش از او و پس از او نديده ام.

بحارالأنوار(ط-بيروت) ج 16، ص 190

حديث (16) انس :

كانَ رَسولُ اللّه صلى الله عليه و آله اِذا فَقَدَ الرَّجُلَ مِنْ اِخْوانِهِ ثَلاثَةَ اَيّامٍ سَأَلَ عَنْهُ، فَاِنْ كانَ غائِبا، دَعا لَهُ وَ اِنْ كانَ شاهِدا زارَهُ وَ اِنْ كانَ مَريضا عادَهُ؛

رسول اكرم صلى الله عليه و آله هرگاه يكى از اصحاب خود را سه روز نمى ديدند از حال او جويا مى شدند، آنگاه اگر در سفر بود، دعايش مى كردند و اگر در شهر بود به ديدارش و اگر مريض بود، به عيادتش مى رفتند.

مكارم الاخلاق، ص 19

حديث (17) امام صادق عليه ‏السلام :

مَا كَلَّمَ رَسولُ اللّه‏ِ صلى ‏الله عليه و آله اَلْعِبادَ بِكُنْهِ عَقْلِهِ قَطُّ، قَالَ رَسُولُ اللّه‏ِ صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله : اِنّا مَعاشِرَ الاَنْبياءِ اُمِرْنا اَنْ نُـكَلِّمَ النّاسَ عَلى قَدْرِ عُقولِهِمْ ؛

رسول خدا صلى ‏الله‏ عليه‏ و ‏آله هرگز با مردم به اندازه عقل خود سخن نگفتند و فرمودند: ما پيامبران مأموريم كه با مردم به اندازه عقل و فهمشان سخن بگوييم.

كافى(ط-الاسلاميه) ج 1، ص 23

حديث (18) پيامبر صلى الله عليه و آله :

 اَوصانى رَبّى بِسَبعٍ: اَوصانى بِالاِخلاصِ فِى السِّرِّ وَ الْعَلانيَةِ وَ اَن اَعْفُوَ عَمَّن ظَلَمَنى و اُعْطىَ مَن حَرَمَنى و اَصِلَ مَنْ قَطَعَنى و اَن يَكونَ صَمْتى فِكْرا وَ نَظَرى عِبَرا؛

پروردگارم هفت چيز را به من سفارش فرمود: اخلاص در نهان و آشكار، گذشت از كسى كه به من ظلم نموده، بخشش به كسى كه مرا محروم كرده، رابطه با كسى كه با من قطع رابطه كرده، و سكوتم همراه با تفكّر و نگاهم براى عبرت باشد.

بحار الانوار (ط-بيروت) ج74 ،ص 170 - كنزالفوائد ج2 ، ص11 

حديث (19) پيامبر صلى الله عليه و ‏‏آله :

اَقْرَبُكُمْ غَدا مِنّى فِى الْمَوْقِفِ اَصْدَقُكُمْ لِلْحَديثِ وَ اَدّاكُمْ لِلاْمانَةِ وَ اَوفاكُمْ بِالْعَهْدِ وَ اَحْسَنُكُمْ خُلْقا وَ اَقْرَبُكُمْ مِنَ النّاسِ؛

نزديك‏ترين شما به من در قيامت: راستگوترين، امانتدارترين، وفادارترين به عهد و پيمان، خوش اخلاق‏ترين و نزديك‏ترين شما به مردم است.

امالى (طوسى) ص 229

حديث (20) ابى سعيد الخدرى :

كانَ رَسولُ اللّه‏ِ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله اَشَدَّ حَياءً مِنَ العَذراءِ فى خِدْرِها. و كانَ اِذا كَرِهَ شَيئا عَرَفْناهُ فى وَجْهِهِ؛

رسول اكرم صلى‏ الله‏ عليه ‏و‏ آله از دختران پشت پرده با حياتر بودند، و اگر چيزى را دوست نمى ‏داشتند، از چهره ‏شان مى‏ فهميديم.

مكارم الأخلاق ص 17

حديث (21) امام حسن مجتبى عليه‏السلام :

كانَ رَسولُ اللّه‏ صلى ‏الله ‏عليه‏ و ‏آله فَخْما مُفَخَّما... يَتَـكَلَّمُ بِجَوامِعِ الكَلِمِ فَصْلاً لا فُضولَ فيهِ و لا تَقصيرَ. دمثا، لَيْسَ بِالجافى و لا بِالْمَهينِ تَعظُمُ عِنْدَهُ النِّعْمَةُ و اِنْ دَقَّت لا يَذُمُّ مِنها شَيئا غَيْرَ اَنَّهُ كانَ لا يَذُمُّ ذَواقا و لا يَمدَحُهُ و لا تُغضِبُهُ الدُّنْيا و ما كانَ لَها، فَاِذا تُعوطىَ الحَقّ لَم يَعْرِفهُ اَحَدٌ، و لَم يَقُمْ لِغَضَبِهِ شَى‏ءٌ حَتّى يَنتَصِرَ لَهُ... ؛

رسول اكرم صلى‏ الله ‏عليه ‏و ‏آله (در نظرها) با شكوه و بزرگوا بودند... سخنانى كوتاه، جامع و بى‏چون و چرا مى‏گفتند بدون كم و زياد، نرم‏خو و مهربان بودند، در حق كسى ظلم نمى‏كردند، كسى را خوار نمى‏شمردند، نعمت را اگر چه كم بود، بزرگ مى‏دانستند و چيزى از آن را نكوهش نمى‏كردند، از مزه غذا نه بد مى‏گفتند و نه تعريف مى‏كردند، دنيا و آنچه به آن مرتبط است ايشان را خشمگين نمى‏ساخت و هرگاه حقى ضايع مى‏شد، احدى را ملاحظه نمى‏كردند و چيزى باعث رفع خشمشان نمى‏شد، تا آن‏كه حق را حاكم سازند.

عيون اخبار الرضا، ج 1، ص317

حديث (22) امام على عليه السلام :

كانَ رَسولُ اللّه‏ِ صلى‏ الله ‏عليه ‏و ‏آله لَيَسُرُّ الرَّجُلَ مِنْ اَصحابِهِ اِذا رَآهُ مَغْموما بِالْمُداعَبَةِ وَ كانَ صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله يَقولُ: اِنَّ اللّه‏َ يُبْغِضُ الْمُعَبِّسَ فى وَجْهِ اِخْوانِهِ؛

هرگاه رسول اكرم صلى‏ الله ‏عليه ‏و ‏آله يكى از اصحاب خود را غمگين مى‏ ديدند، با شوخى او را خوشحال مى ‏كردند و مى‏ فرمودند: خداوند، كسى را كه با برادران (دينى) اش با ترشرويى و چهره عبوس روبرو شود، دشمن مى‏ دارد.

كشف الريبه ص83

حديث (23) امام صادق عليه السلام :

كانَ رَسولُ اللّه‏ِ صلى‏ الله ‏عليه‏ و ‏آله يُداعِبُ وَ لا يَقولُ اِلاّ حَقّـا؛

رسول اكرم صلى‏ الله ‏عليه ‏و ‏آله شوخى مى‏كردند ولى جز حقّ چيزى نمى‏گفتند.

مستدرك الوسائل، ج 8، ص 408

حديث (24) زيد بن ثابت:

كُنّا اِذا جَلَسْنا اِلَيْهِ صلى‏ الله ‏عليه ‏و‏ آله اِنْ اَخَذْنا فى حَديثٍ فى ذِكْرِ الآخِرَةِ اَخَذَ مَعَنا و اِنْ اَخَذنا فى ذِكْرِ الدُّنْيا اَخَذَ مَعَنا و اِنْ اَخَذنا فى ذِكرِ الطَّعامِ وَ الشَّرابِ اَخَذَ مَعَنا؛

هرگاه با رسول اكرم صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله مى ‏نشستيم، اگر در مورد آخرت صحبت مى‏ كرديم، ايشان هم با ما همان سخن را مى‏ گفتند و اگر در مورد دنيا صحبت مى‏ كرديم، ايشان هم‏چنين مى‏ كردند و اگر در مورد خوردنى و نوشيدنى صحبت مى ‏كرديم، ايشان هم با ما هم ‏سخن مى‏ شدند.

مكارم الاخلاق، ص 21

حديث (25) پيامبر صلى‏ الله‏ عليه ‏و ‏آله :

لا يُـبَلِّغُنى اَحَدٌ مِنْكُم عَنْ اَحَدٍ مِن اَصحابى شَيئا، فَاِنّى اُحِبُّ اَنْ اَخْرُجَ اِلَيكُم و اَنَا سَليمُ الصَّدرِ؛

كسى از شما حق ندارد از هيچ يك از يارانم چيزى به من بگويد؛ زيرا دوست دارم در حالى كه چيزى از شما در دلم نيست به سويتان بيايم.

مكارم الاخلاق، ص 17

حديث (26) امام كاظم عليه ‏السلام :

اِنَّ رَسولَ اللّه‏ِ صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله كانَ اِذا اَتاهُ الضَّيْفُ اَكَلَ مَعَهُ وَ لَمْ يَرْفَعْ يَدَهُ مِنَ الْخِوانِ حَتّى يَرْفَعَ الضَّيْفُ يَدَهُ؛

رسول خدا صلى ‏الله‏ عليه‏ و ‏آله هرگاه ميهمان داشتند، با او غذا مى‏ خوردند و دست از سفره و غذا نمى‏ كشيدند، تا آن‏كه ميهمان دست از غذا خوردن بكشد.

كافى(ط-الاسلاميه) ج 6، ص 286

حديث (27) امام على عليه السلام :

كانَ صلى ‏الله ‏عليه ‏و‏ آله لا يَذُمُّ اَحَدا وَ لا يُعَيِّرُهُ وَ لا يَطْلُبُ عَثَراتِهِ وَ لا عَوْرَتَهُ وَ لا يَتَـكَلَّمُ اِلاّ فيما رَجا ثَوابَهُ؛

رسول خدا صلى‏ الله‏ عليه ‏و ‏آله، هرگز بدگويى كسى را نمى ‏كردند، سرزنش نمى ‏نمودند و در پى لغزش‏ها و اسرار ديگران نبودند و [درباره ديگران]، چيزى جز خير (خوبى) نمى‏ گفتند.

عيون اخبار الرضا ج1 ، ص319

حديث (28) امام على عليه السلام :

كانَ النَّبىُّ صلى ‏الله ‏عليه‏ و ‏آله اِذا سُئِلَ شَيئا فَاِذا اَرادَ اَنْ يَفْعَلَه ُقالَ: نَعَم وَ اِذا اَراد اَنْ لا يَفْعَلَ سَكَتَ و كانَ لا يَقول لِشَى‏ءٍ لا... ؛

هرگاه از رسول اكرم صلى‏ الله ‏عليه ‏و ‏آله چيزى تقاضا مى‏ شد، اگر ايشان آن را مى‏ خواستند انجام دهند، مى ف‏رمودند: بله و اگر نمى ‏خواستند انجام دهند، سكوت مى‏ نمودند و هيچ‏گاه ايشان براى چيزى نه نمى ‏گفتند.

بحارالأنوار(ط-بيروت)ج22 ، ص 294  و  ج 90، ص  327

حديث (29) پيامبر صلى الله عليه و آله :

اُمِرْتُ اَن آخُذَ الصَّدَقَةَ مِن اَغْنياءِكُم فَاَرُدَّها فى فُقَراءِكُم؛

من مأمورم كه صدقه (و زكات) را از ثروتمندانتان بگيرم و به فقرايتان بدهم.

مستدرك الوسائل و مستنبط المسايل ج 7، ص 105

حديث (30) پيامبر صلى الله عليه و ‏آله :

اَمَرَنى رَبّى بِسَبْعِ خِصالٍ: حُبِّ المَساكينِ وَ الدُّنُوِّ مِنْهُم و اَنْ أكثِرَ مِن «لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّه‏» وَ اَنْ اَصِلَ بِرَحِمى و اِن قَطَعَنى و اَن اَنظُرَ الى مَن هُوَ اَسفَلُ مِنّى و لا اَنْظُرَ اِلى مَنْ هُوَ فَوقى و اَن لا يَأخُذَنى فِى اللّه‏ِ لَومَةُ لائِمٍ و اَنْ اَقولَ الحَقَّ وَ اِنْ كانَ مُرّا و اَن لا اَسْاَلَ اَحَدا شَيئا؛

پروردگارم مرا به هفت خصلت امر نموده است: دوست داشتن بينوايان و نزديك شدن به آنها، ذكر لا حول و لا قوة الا باللّه‏ را بسيار گفتن، با خويشاوندان رابطه برقرار كردن؛ هر چند آنان قطع رابطه كنند، [و در مسائل مادى]، به پايين‏تر از خود نگاه كنم نه به بالاتر، در راه خدا سرزنش ملامتگران را به خود نگيرم، حق را بگويم اگر چه تلخ باشد و از كسى چيزى نخواهم.

الاصول الستة عشر(ط-دار الشبستري) ص 75

حديث (31) انس بن مالك :

كانَ مِن فِعْلِهِ صلى ‏الله ‏عليه‏ و ‏آله اِذا لَبِسَ الثَّوبَ الجَديدَ حَمِدَ اللّه‏َ ثُمَّ يَدعو مِسكينا فَيُعطيهِ القَديمَ، ثُمَّ يَقولُ: ما مِن مُسلِمٍ يَكسو مُسلِما مِن شَمْلِ ثيابِهِ ـ لا يَكْسوهُ اِلاّ لِلّهِ عزَّوَجَلَّ ـ الاّ كانَ فى ضَمانِ اللّه‏ِ عزَّوَجَلَّ و حِرزِهِ و خَيْرِهِ و اَمانِهِ حَيّا و مَيّتا؛

هر وقت رسول اكرم صلى‏ الله‏ عليه ‏و ‏آله لباس جديدى مى ‏پوشيدند، خداوند را سپاس مى‏ گفتند و سپس بينوايى را مى‏ خواستند و لباس قديمشان را به او مى‏ دادند و مى‏ فرمودند: مسلمانى كه فقط براى رضايت خداوند عزوجل، لباس كهنه خود را به مسلمان فقيرى بدهد، تا هنگامى كه لباس به تن آن فقير است، در پناه و خير و ضمانت خداوند است، چه زنده بماند و چه بميرد.

مكارم الاخلاق، ص 36

حديث (32) امام كاظم عليه السلام :

كانَ النَّبىُّ صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله اِذا اَصْبَحَ مَسَحَ عَلى رُؤوسِ وُلْدِهِ وَ وُلْدِ وُلْدِهِ؛

هرگاه صبح مى ‏شد پيامبر صلى‏ الله ‏عليه ‏و ‏آله دست نوازش بر سر فرزندان و نوه هاى خود مى ‏كشيدند.

بحار الانوار (ط-بيروت) ج101 ، ص99 - عدة الداعى و نجاح الساعي ص 89

حديث (33) پيامبر صلى الله عليه و آله :

نَحْنُ قَوْمٌ لا نَأكُلُ حَتّى نَجوعَ وَ اِذا اَكَلْنا لا نَشْبَعُ؛

ما قومى هستيم كه تا گرسنه نشويم غذا نمى‏ خوريم و تا سير نشده ايم دست از غذا مى‏ كشيم.

طب النبي ص3

حديث (34) امام صادق عليه السلام :

الاَكْلُ عِندَ اَهلِ المُصيبَةِ مِن عَمَلِ الجاهِليَّةِ وَ السُّنَّةُ البَعْثُ اِلَيْهِم بِالطَّعامِ؛

غذا خوردن نزد مصيبت‏زدگان و با خرج آنان، از رفتارهاى جاهليت است و سنّت پيامبر صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله فرستادن غذا براى مصيب ت‏زدگان است.

وسايل الشيعه ج3 ،ص 237 - من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 182

حديث (35) پيامبر صلى الله عليه و آله :

خَيْرُكُم خَيْرُكُم لِنِسائِهِ و اَنَا خَيْرُكُم لِنِسائى؛

بهترين شما كسى است كه براى زنان خود بهتر باشد و من بهترين شما براى زن خود هستم.

من لايحضره الفقيه، ج 3، ص 443

حديث (36) امام على عليه‏ السلام :

كانَ رَسولُ اللّه‏ِ صلى ‏الله ‏عليه‏ و ‏آله لا يُؤْثِرُ عَلَى الصَّلاةِ عَشاءً وَ لا غَيْرَهُ وَ كانَ اِذا دَخَلَ وَقْتُها كَاَنـَّهُ لا يَعْرِفُ اَهْلاً وَ لا حَميما؛

رسول اكرم صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله چيزى مثل شام و غير آن را بر نماز مقدم نمى‏ داشتند و هنگامى كه وقت نماز مى‏ رسيد، گويى كه هيچ يك از اهل خانه و دوستان را نمى‏ شناختند.

مجموعه ورام، ج 2، ص 78

حديث (37) امام صادق عليه السلام :

كانَ صلى‏ الله‏ عليه ‏و ‏آله لا يَجْلِسُ اِلَيهِ اَحَدٌ و هُوَ يُصَلّى اِلاّ خَفَّفَ صَلاتَهُ و اَقْبَلَ عَلَيهِ فَقالَ: اَ لَكَ حاجَةٌ؟ فَاِذا فَرَغَ مِنْ حاجاتِهِ عادَ اِلى صَلاتِهِ؛

هرگاه رسول اكرم صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله نماز مى‏ خواندند و كسى نزد ايشان مى ‏نشست، ايشان نماز خود را كوتاه مى‏ كردند و به او رو مى‏ نمودند و مى‏ فرمودند: آيا خواسته‏ اى دارى؟

مناقب آل ابي طالب عليهم السلام(ابن شهر آشوب) ج1 ، ص147

حديث (38) امام رضا عليه‏ السلام :

اِنّا اَهلُ بَيْتٍ نَرى وَعدَنا عَلَينا دَينا كَما صَنَعَ رَسولُ اللّه‏ِ صلى‏ الله‏ عليه ‏و ‏آله؛

ما اهل بيت، وعده‏ هاى خود را براى خودمان، بدهى و دِين حساب مى‏ كنيم، چنانكه رسول اكرم صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله چنين مى‏ كردند.

تحف العقول، ص 446

حديث (39) امام على عليه السلام :

كُنّا اِذَا احْمَرَّ الْبَاْسُ وَ لَقِىَ القَومُ الْقَوْمَ اتَّقَيْنا بِرَسولِ اللّه‏ِ صلى‏ الله ‏عليه ‏و ‏آله فَما يَكونُ اَحَدٌ اَقْرَبَ اِلَى الْعَدُوِّ مِنْهُ ؛

وقتى كه آتش جنگ بر افروخته مى‏ شد و دو لشكر به هم مى ‏رسيدند، به پيامبر پناهنده مى ‏شديم و كسى نبود كه از آن حضرت به دشمن نزديك‏تر باشد.

مكارم الاخلاق، ص 18

حديث (40) پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) :

بُعِثتُ بِمَكارِمِ الأخلاقِ و محاسِنِها
من براى (احياى) مكارم و نيكى‏هاى اخلاقى مبعوث شدم.

الأمالى(طوسى) ص 596  

حديث (41) پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) :

أدَّبَني رَبّي بِمَكارِمِ الأخلاقِ.
پروردگارم مرا به فضايل اخلاقى ادب آموخته است.

ارشاد القلوب الي الصواب(ديلمي) ج 1 ، ص 160

دسته ها :
1392/5/11 10:11
X