کربلا شهریست ای دل شهریارش زینب است
اعتبارش از حسین و اقتدارش زینب است
نام زینب با حسین حک گشته در ایوان دل
دل که شد بیت الحسین نقش ونگارش زینب است
شیعه دارد در دلش یکتا کتاب قیمتی
ناشرش باشد حسین ، آموزگارش زینب است
هرکه نازد بر کسی زینب بنازد بر حسین
جان زهرا این حسین دار و ندارش زینب است
او تولد یافت طنازی کند
با الفبای جنون بازی کند
او تولد یافت گردد نور عین
تا شود سرمست از جام حسین
او تولد یافت تا زینب شود
در سخن علامه مکتب شود
آری آری زینب آمد بر جهان
تا شود همگام عاشورائیان
در حوادث یار می خواهد حسین
محرم اسرار می خواهد حسین
کیست زینب تابع فرمان دوست
هفت شهر عشق زیر گام اوست
کیست زینب صاحب عنوان عشق
تاج خونین سر سلطان عشق
عشق هر جا خود نمایی می کند
نام زینب دلربایی می کند
هر کجا منشور ضد مکتب است
بی گمان الغاء آن با زینب است
نوحه خوان!شعری بخوان زینب پسند
تا شوی در پیش زهرا سر بلند
نکته ای گویم به گوش آویزکن
ازکلام ناروا پرهیز کن
خوانیش آواره , خود آواره ای
دانیش بیچاره , خود بیچاره ای
نسبت آوارگی براو , مده
نسبت بیچارگی بر او , مده
کیست زینب عامل تکمیل عشق
بعد زهرا فارغ التحصیل عشق
کیست او ؟ پروانه پر سوخته
سوختن ازفاطمه آموخته
در فدک صبر علی را دیده است
عشق را با فاطمه سنجیده است
مرحبا زینب که طوفان کرده است
آنچه زهرا گفته بود آن کرده است
او به بحر العشق نوح کربلاست
عشق او فتح الفتوح کربلاست
خلق را زینب شناسی نیست نیست
فاطمه داند که زینب کیست کیست
ما ریزه خوار سفره احسان زینبیم
مدیون لطف و فضل فراوان زینبیم
گر چه (صبارم) , حسینی منصبم
گرقبول افتد کلب زینبم
فرارسیدن میلاد پرستار کربلا، بر تمامی عزیزان مبارک باد.
مهر تو را به عالم امکان نمى دهم
این گنج پر بهاست من ارزان نمى دهم
گر انتخاب جنت و کویت به من دهند
کوى تو را به جنت و رضوان نمى دهم
نام تو را به نزد اجانب نمى برم
چون اسم اعظم است به دیوان نمى دهم
جان مى دهم بشوق وصال تو یا حسین
تا بر سرم قدم ننهى جان نمى دهم
ای خاک کربلاى تو مهر نماز من
آن مهر را به ملک سلیمان نمى دهم
مرا غلامى تو بود تاج افتخار
این تاج را به افسر شاهان نمى دهم
بسم الله الرحمن الرحیم
((سلوک غزل))
قلم به دست گرفت و نوشت:یا زینب
شروع شد غزلی عاشقانه با زینب
و بعد قافیه ها را کنار هم چید و
گذاشت آخر آن ها ردیف را زینب
به جای واژه به شعرش ستاره ها را چید
نوشت روی تمام ستاره ها زینب
نوشت اشهد ان علی ولی الله
نوشت آینه ی مرتضی نما زینب
غزل کنار قصیده اگرچه کوتاه است
ولی چه سیروسلوکی گرفته تا زینب
نشسته چشم به راهش به صد امید حسین
رفیق و همسفر راه کربلا زینب
فلک ﺗﺮاﻧﻪ ی ﻋﺸﻖ و ﺳﺮﻭﺭ را سر داد
ﺭﺳیﺪ ﺧﻮاﻫﺮ اﺭﺑﺎﺏ باوفا ﺯیﻨﺐ
رسیدآنکه به یمنش زمین پر از نور است
رسید جلوه ی ((والصبر)) انبیا زینب
رسید ، خنده به روی لب حسین نشست
و شد قرار حسینش از ابتدا زینب
عصاره ی همه ی پنج تن رسید از راه
گذاشت نام مسیحایی اش خدا زینب
به یاد او دل شاعر گرفت و گفت :بیا
بخوان سلیم موذن بزن نوا زینب
چه زود این غزل عاشقانه، مرثیه شد
چه زود با غم مادر شد آشنا زینب
چه زود جای کبودی ضربه ای را دید
به روی صورت ناموس کبریا زینب
وروضه را به کجا میرساند این تقدیر
که از مدینه رسیده ست تا کجا زینب
کنار نیزه خودش را رساند تا کوفه
چه با امام خودش بود پا به پا زینب
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست
شب تـار است و ره وادی ایمـــن در پیش
آتش طــور کـــجا موعــــد دیــدار کــــجاست
هــر کــــه آمـــد به جهان نقش خرابـــــی دارد
در خـــرابات بگــــویید کــــه هشیـــار کـــجاست
آن کــــس است اهـــل بشارت کــــــه اشارت داند
نکــــتهها هست بســـی محـــرم اســـرار کــجاست
هـــــر ســــر مـــوی مــــرا بـا تـــو هـــزاران کــــار است
مـــا کـــجاییـــم و مـــلامـــت گـــر بـــیکـــار کـــجاست...
حافظ
مــن از عـقــرب نمی تــرســم ولی از نیــش می تـرسـم......
از آن گـرگـی کـه می پـوشـد لـبـاس میــش می تـرسـم......
از آن جـشـنــی کــه اعـضـای تنـم دارنـد خـوشـحـالـم.....
ولـی از اختـــلاف مـغـز و دل بــا ریــش می تـــرســــم.......
هـراســم جـنـگ بیــن شـعــله و کبـریت و هـیزم نیـست......
مــن از ســـوزانــدن انـدیــشـه در آتیـــش می تـرســـم......
تــنـــم آزاد، امـــــا اعـتـقـادم ســـست بـنـیـــاد اســـت.....
مـــن از شــلاق افــکار تـهی بــــر خـویــش می تـرسـم.....
کـــلام آخـــر ایـــن شـــعر یـــک جمـــله و دیــگر هـیـج.....
که هم از نیش و میش و ریش و هم از خویش میترسم......
هرکس دوست داره وصیت نامه منو بخونه!!!بره پایین
اگر دیدید دارم میدهم جان
سفارش میکنم روضه بخوانید
وصیتنامه ی نوکر دو حرف است
وصیت میکنم : روضه بخوانید
از آنجائیکه که من بودم حسینی
حسینی ها فقط روضه بخوانید
مرا غسلم دهید با اشک دیده
ولی اول کمی روضه بخوانید
نماز میت نوکر قضا شد !
مسلمانان کمی روضه بخوانید
و خواهش میکنم هنگام تشییع
برای عزتم روضه بخوانید
رفیقان زیر تابوتم برایم
به رسم معرفت روضه بخوانید
قسم دادم که قبل از دفن جسمم
کنار پیکرم روضه بخوانید
لباس مشکی ام زیباست اما
ز کهنه پیرهن روضه بخوانید
کفن کردید ؟ باشد ! چند خطی ؛
ز شاه بی کفن روضه بخوانید
کفن دارم خجالت میکشم ؛ از
حصیر و بوریا روضه بخوانید
بجای ذکر تلقین زیر گوشم
به آرامی کمی روضه بخوانید
بریزید اندکی تربت به کامم
ز هجر کربلا روضه بخوانید
ز لیلا مادر نالان اکبر
برای مادرم روضه بخوانید
برای کشته ی غم های زینب
ز شام و کوفه و ... روضه بخوانید
سرم را میزنم صد بار بر سنگ
اگر از محمل و ... روضه بخوانید
خودم را میکشم یکبار دیگر !
اگر از میخ در ... روضه بخوانید
فشار قبر چیزی نیست نزدم
شب اول اگر روضه بخوانید