تقدیم به مقام شامخ مادران صبور شهدای ایران اسلامی به ویژه مادر صبور شهید بهروز صبوری که چشمان منتظرش به قدوم سبز شهیدش بعد از 31 سال فراغ و هجران روشن گردید.
مادر خوبم هنوز نجوای صدایت در گوشم شنیده میشود.و حالا مزار ماه خاکیت را در آغوش گرفتی که آتش قلبت از فراغ فرزندت خاموش شده برایت اینگونه مینویسم...
در ادامه این مطلب شما عزیزان میتوانید دلنوشته ای مکتوب کنید و آن را به مادر شهید صبوری تقدیم کنید.
تو را دوست دارم به اندازه آسمانها همین
تویی مادر ای پریسان ای مهجبین
طاقت ندارم ببینم تو را دل حزین
چه داستان غریبیست داستان زندگی!
دستی که داس را برداشت
همان دستیست که گندم را کاشته بود...
روزها و عصرها وشبها را شاید به نظاره بنشینم و از لحظه ها سخن بگویم
ولی افسوس که در این راه چشمهایم بهانه های بی قراری می گیرند
اشکها جام های شیشه ای را طلب دارندتا برای زمانی که تو را دل هوای شوق باشد
حال روزگاری ایست سخت به بهانه یک نوشتن شاید که یه لحظه رمیدن دل
درپشت قابهایی از بغض خسته ،چشم دوخته ام ..
بهانه یی برای سلام
چقدر سخت از گذر زمان لیل و نهار ...
گرفتگی دلها ...
شاید کلامم ،بغضم، نشانه از خداحافظی دور باشد...
و لی شاید تن خسته و زخمی ؛ به دعا و صبر زمان ترمیم شود...
در وجودم چراغها سو سو می زنند که باز؛ برگرد ...
این وادی و سرزمین اهل سختی و فتنه ،زخم ، ناله ها و غم هاست این دل تو است که باید صبور باشد
بازهم روضه صبر بر دل جاری ، شوق و ذوق انتظار تیک تیک ثانیه ها را شمارش میکنند...
سلام به امام عصر روحی فداه یگانه مهدی دلها
سر همچنان به سجده فرو برده ام ولی
خو کن به قایقت که به ساحل نمی رسیم
آن باوفا کبوتر جلدی که پر کشید
حق داشتی مرا نشناسی به هر طریق